{ ذوالقرنین قرآن کیست? ۲۸}
{احادیث ذوالقرنین ۱۸}
{نگاهی به حقیقت اثیر ۳}
اما هرگاه بخواهیم نظر حکمای قدیم را با دانش جدید تطبیق دهیم آنگاه باید بگوییم که خاک را می توانیم در فیظیک جدید با جامدات یکی بدانیم و آب را با مایعات و گاز را با هوا یکی بدانیم.
آتش را چه بدانیم ? احتمالاً باید آن را با صورت چهارم ماده یعنی پلاسما انطباق دهیم. این انطباق با مکان پلاسما نیز ارتباط دارد زیرا حکمای کهن پس از کُرهٔ خاک قائل به کُرهٔ آب بودند که در واقع اقیانوس ها و دریاهایی است که سطح خاک کف اقیانوس ها و دریاها را پوشانده است. سپس قائل به هوا کُره بودند که بالای کُرهٔ زمین قرار دارد. آنگاه قائل به کُره آتش بودند.
می دانیم که بخشی از یونسفر (یون کره) جو که از ارتفاع حدود ۸۰ کیلومتری شروع می شود و تا ۵۰۰ کیلومتری پایان می یابد از پلاسما تشکیل شده است. و همچنین می دانیم که یونوسفر بسیار گرم است. زیرا بخش اعظم آن در ترموسفر یا گرما کُره قرار دارد. برای مثال در ارتفاع ۳۰۰ کیلومتری از سطح زمین دمای هوا به بیش از هزار درجه سانتی گراد می رسد. بنابراین شاید بتوانیم آن را با کره آتش در نظر حکمای قدیم انطباق دهیم.
شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی در باب کرهٔ نار نظر جالبی دارد وی آتش کره را نمی پذیرد و آن را بخشی از هوا کره می داند : 👇
{ جماعتی از حُکما (حکمای مشائی) گویند: اصول قوابس (عناصر) چهار بود. بارد (سرد) خشک که زمین بود، بارد (سرد) و تر که آب بود، گرم و تر که هوا بود، گرم و خشک که آتش بود و ضابطه رطوبت به نزد آنان و پذیرش شکل و ترک آن بود و همین طور پذیرش انفصال به سهولت بود و ضابطه (معیار) یبوست (خشکی) [به نزد آنان] پذیرفتن انفصال بود به دشواری و حق جز این است [ و نار عنصر جدائی نبود].
زیرا اینان یا آتش را به همان معنی گیرند که به نزد عامه بود در این صورت نیز به نزد عامه نور داخل در مفهوم آتش بود [ و شعله های آتش را از جهت شدّت نوریت نار نامند]. و یا اینکه به اصطلاح دیگر گیرند و به هر دو صورت برهان آنان بر اثبات [مستقل بودن] عنصر آتش به نزد فلک به این معنی که آتشی که به نزد ما به سوی بالا رود پس مرکز طبیعی آن بالا بود ضعیف و ناتوان بود زیرا آتشی که به نزد ما بود در هنگام صعود با شتاب مبدل به هوا می گردد و برزخ آن در هنگام شدت لطافت و استعداد ظهور نور در او باقی نمی ماند و سلطنت حرارت نیز از او منقطع می شود و به صورت 👈 هوا در می آید و از جمله خواص حرارت تلطّف بود [و بنابراین آنچه از او صعود می کند از جهت تلطف او بود و اینکه به صورت هوای حار در آمده است].
و هرگاه همچنان آتش آن باقی بماند و یا با همان حرارتی که در او است صعود کند لازم آید هر آنچه در خطی مستقیم برابر وی قرار گیرد بسوزد در حال که چنین نیست، پس در حال صعود [و آن قسمت متصاعد] به صورت نار باقی نمی ماند چنانکه بگفتیم و اگر [در مقام اثبات مستقل بودن نار] به حرکت فلک استدلال کنند و گویند حرکت فلک هر آنچه مجاور وی قرار گیرد بسوزد پس [در آنجا عنصر] نار بود گوئیم از این امر لازم نمی آید که آنجا [عنصر نار] بود و بلکه هوای مستحسن بود. و اگر از طریق احتراق دخان در هنگام رسیدن به نزدیک فلک استدلال بر عنصر نار کنند و گویند ذوات اذناب و شهب از همین دخانات محترق حاصل می شود این استدلال نیز خطا بود زیرا سوزانیدن تنها از خواص آتش نبود چه آنکه آهن گداخته هم بسوزاند و هوای گرم نیز سوزاننده بود و اما استدلال از طریق شبه سوراخی که در صنوبریت چراغ مشاهده می کنیم نیز استدلال درستی نبود زیرا از وجود این امر لازم نمی آید که آنچه در شبه سوراخ بود نار بود و بلکه هوا بود زیرا هر اندازه در ناریت قوی تر بود در دگرگونی به هوا به سبب تلطیف تواناتر بود و هرگاه از دگرگون کردن ماده خود به هوا به سبب تلطیف ضعیف شود بناچار جنبه دخانی آن قوی می شود پس آن قسمت از شعله چراغ که به نزدیک فتیله و امثال آن می باشد تلطّف یابد و از جهت قوت ناریت بصورت هوا درآید و گرمی آن همچنان بماند. پس از این جهت که هوائی لطیف بود بصر و دید در آن نافذ بود و از این جهت که حار است می سوزاند نه از آن جهت که نار است. } (کتاب ترجمه حکمه الاشراق شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی صفحات ۳۰۵ الی ۳۰۷ چاپ دانشگاه تهران)
همانگونه که ملاحظه می نمایید نظرات سهروردی در باره کره آتش با دانش جدید نسبتاً منطبق است.
ادامه…👇