عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه.
گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد:
دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی
برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی.!!!
برچسب هاvqhd onh بنده خدا تمام آبادی را طعام می دهم رضای خدا سرورم دوزخ عابد قبول کرد عارفی بود فلان عابدبود
این مطلب را نیز بخوانید
آقا خداوکیلی اگر قبر و قیامتی در کار نیست به ما هم بگویید!
نقل شده که در ماه مبارک رمضان یکی از عالمان بزرگ دینی بر مبنای بیماریای …