فردی به دکتر مراجعه کرده بود، در حین معاینه یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد…
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میزاره و میگه: من دکتر واقعی نیستم، شما این پول رو بگیر بی خیال شو.
بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه… مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه،
بازرس میگه: منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی.
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه: اتفاقا من هم مریض نیستم، اومدم که چند روز استراحت استعلاجی بگیرم برای مرخصی محل کارم !
آیا این داستانی آشنا نیست که روزانه در اطراف خود شاهدیم!!
برچسب هاداستان دکتر قلابی و مریض فردی به دکتر مراجعه لبخند تلخی من دکتر واقعی نیستم منم بازرس واقعی نیستم هم مريض نيستم
این مطلب را نیز بخوانید
به آسمان رود و کار آفتاب کند!
به آسمان رود و کار آفتاب کند فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده: یکی …