جغدی روی دیوار های ریخته خانۀ قدیمی نشسته بود و زندگی آدمیزاد را مرور می کرد.آدم هایی را می دید که به در و دیوار،به سنگ و ستون دل می بندند.جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند،ستون ها فرو می ریزند،درها می شکنند ودیوارها خراب می شوند.او …
ادامه مطلب »داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بد
ادامه مطلب »