بایگانی برچسب : داستان کوتاه

آواز تلخ

جغدی روی دیوار های ریخته خانۀ قدیمی نشسته بود و زندگی آدمیزاد را مرور می کرد.آدم هایی را می دید که به در و دیوار،به سنگ و ستون دل می بندند.جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند،ستون ها فرو می ریزند،درها می شکنند ودیوارها خراب می شوند.او …

ادامه مطلب »