✍️ توبه از گناه عالِم صاحب نوری در مسجد از گناه و کوتاهی عمر و ضرورت برداشتن توشۀ آخرت سخن میگفت. پیرمردی در آن حال از هوش رفت و مجلس به هم خورد. قندآبی به آن پیرمرد خوراندند و به هوش آمد. پیرمرد گفت: ای رهنما! مرا به جای آنکه …
ادامه مطلب »داستان کوتاه
خیلی راحت به دیگران نمرههای پایین و منفی ندیم
✍️ خیلی راحت به دیگران نمرههای پایین و منفی ندیم پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیاش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و …
ادامه مطلب »قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن
✍️ قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن 🔹در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابلاستفاده بود. 🔸روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان …
ادامه مطلب »هر مانع میتواند شانسی برای تغییر در زندگیات باشد
✍️ هر مانع میتواند شانسی برای تغییر در زندگیات باشد 🔹در زمانهای گذشته پادشاهی تختهسنگی را وسط جادهای قرار داد و برای اینکه عکسالعمل مردمش را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. 🔸بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تختهسنگ گذشتند. بسیاری هم غرولند میکردند که …
ادامه مطلب »بدیها را به باد بسپار و خوبیها را روی سنگ حک کن
✍️ بدیها را به باد بسپار و خوبیها را روی سنگ حک کن 🔹دو رفیق در دل کویری راه میرفتند. در میانه سفر بر سر موضوعی جدالی میانشان در گرفت و یکی از آن دو سیلی محکمی بر صورت دیگری زد. 🔸رفیقی که سیلی خورده بود، بیهیچ حرفی بر روی …
ادامه مطلب »عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی
✍️ عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین علامه طهرانی در کتابی میفرماید: یک روز در تهران، براى خرید کتاب به کتابفروشى رفتم. مردى در آن انبار براى خرید کتاب آمده بود. آماده براى خروج شد که ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبیبم الله. طبیبم الله، یارم… فهمیدم …
ادامه مطلب »خلاصه دانشها
خلاصه دانشها 🔹دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی میکنی؟ 🔸چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانشهاست را یاد گرفتهام. 🔹دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست؟ 🔸چوپان گفت: پنج چیز است؛ ۱. تا راست تمام نشده، دروغ نگویم؛ ۲. تا مال حلال …
ادامه مطلب »گذشتگان در اندیشهٔ تو بودند و تو در اندیشهٔ آیندگان باش
✍️ گذشتگان در اندیشهٔ تو بودند و تو در اندیشهٔ آیندگان باش 🔹پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنهﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ۴۰۰ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. 🔸ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ حالی که ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ۹۰ﺳﺎﻟﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. 🔹شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ …
ادامه مطلب »نبض زندگیات را بهدست بگیر
✍️ نبض زندگیات را بهدست بگیر 🔹مردی در کنار جاده، دکهای درست کرد و در آن ساندویچ میفروخت. 🔸چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمیخواند. 🔹او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچهای خود را شرح داده بود. 🔸خودش هم کنار …
ادامه مطلب »پدر یعنی پشت و پناه
✍️ پدر یعنی پشت و پناه 🔹یک تحویلدار بانک میگفت: ﭘﺴﺮﺑﭽﻪﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه. 🔸ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ. ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ! 🔹ﮔﻔﺖ: میدﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ کیام؟ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭم هم ﻫﻤﯿﻨﻮ میگی؟! 🔸ﮔﻔﺘﻢ: فرقی نمیکنه! ﺳﺎیت رو ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ! 🔹رفت و ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ که …
ادامه مطلب »