{نامیرایی جسم در بعضی مکاتب باطنی ۲}
در این داستان ها ممکن است به موجودی یا موکلی اشاره شود که راز آب حیات را می داند باید وی را پیدا نماید. علی ای حال شیوه تجملی ای که غریق استخر فرح در پی آب حیات بود مطمئنا منجر به نتیجه نمی شد که ذوالقرنین که خداوند هر نوع اسبابی را برای وی مهیا کرده بود به این دولت نرسید و خضر علیه السلام که دنبال آن نبود اتفاقی از آن نوشید.
لُب سخن بنده اینجا این است که آن که آب حیات یا گیاه حیات و …نصیبش می شود و می تواند جسمش را نامیرا نماید. ولو اگر انسانی رحمانی نباشد و از اولیای طاغوت باشد نخست اینکه نوعی دولت دارد و دوم اینکه تلاش ها و اعمال وی و امتحاناتی که سپری نموده باعث این مهم شده که وی بتواند به آب حیات یا هر طریق جاودانگی دیگری دست پیدا نماید و میراث داران و محافظین اسرار جاودانگی در هر دو سوی ماجرا (نور و ظلمات) در وی لیاقتی دیده اند که گذاشته اند وی به این مهم دست یابد. یعنی آن اولیای طاغوتی که نظیر بعضی بزرگان مکاتب سری غربی که تا کنون زنده می باشند. نیز مقبول دئوه ها بوده اند.
اینجا باید بدین نکته بپردازم که جادو و جاودانگی در مکاتب سری هم قوانین خاص خودش را دارند. اگر یک کیمیاگر غربی که جز اولیا طاغوت است راز جاودانگی را به اربابان قدرت های ظاهری (سیاست مداران) که عمدتا عضو سطوح ظاهری مجامع مخفی هستند و هرگز نتوانسته اند از بعضی سطوح سلوک باطنی این طریقه ها عبور نمایند ببخشد. این سِرّ شکنی برای وی بسیار گران تمام خواهد شد و دئوه ها (ایزدان مورد پرستششان) جوری حال وی را خواهند گرفت که دیگران خیال چنین خطایی را ننمایند. لُب سخن بنده اینجا این است که جادو و ماورا نیز قوانین خاص خویش را دارد و یک جادوگر ولو از نوع غربی و گنوسی مسلکش که یهوه را خدای فرودست و شرور می داند. با اینحال سعی می نماید قوانین عالمی که وی خلق نموده را بشناسد و آنها را بدرستی در راستای اهداف خود بکار بندد. وی بخوبی می داند که تخطی زیاد از قوانین عالمی که مخلوق یهوه است باعث خشم وی و فرشتگانش بر او خواهد شد و تاوان خواهد داد.
نکته : اگر از بزرگانی چون حضرت خضر علیه السلام و میرسلیمان رهبر نورستان و حداکثر چند نفر دیگر چشم پوشی نماییم عمده افرادی که توانسته اند در هر دو سر ماجرا جسم خویش را نامیرا نمایند جز اولیا الله و عارفین نیستند و از مرتبه آنان خارج هستند اما با اینحال هم قدرتمندند و هم قابل احترامتند (حتی اولیا طاغوتشان نیز در راه باطل خویش مرد هستند و قابل احترامند) بدون شک یک ولی خداوند که هنوز به کمال مطلق نیز دست پیدا نکرده (نظیر رجال الغیب و ابدال) توانایی های فوق چنین افرادی دارد. اما نباید اولیای خداوند را با بعضی از مدعیان عرفان در عصر ما که تنها اصطلاحات از بر کرده اند و عمدتا نابینایند مقایسه نمود. شرح حال بعضی مدعیان عرفان در عصر ما از قول شیخ بهایی رحمه الله این است.
از برون، طعنه زنی بر بایزید
وز درونت، ننگ میدارد یزید
🔷 اکنون روش های رسیدن به نامیرایی را تا آنجا که بنده تحقیق نموده ام به صورت خلاصه و فشرده نقل می نمایم. و هر جا که نیاز به توضیح باشد مختصری در مورد آن توضیح خواهم داد. بخشی از شیوه ها مستند به کتب است که منابع آن نقل خواهد شد و اگر در جایی نقل ننمایم هر کسی با کمی جستجو در محیط نت به فارسی یا انگلیسی می تواند بدان دست یابد. اما بخشی دیگر که ممکن است برای خوانندگان تازگی داشته باشد یافته های باطنی بنده و یا آنچه است که از اساتید سینه به سینه شنیده ام. بخشی از مطالب که با عنوان تحلیل کوتاه خواهد آمد نظرات شخصی بنده است که ممکن است بخشی از آن درست نباشد.
۱⃣گیاه حیات
۱: نخستین بار از گیاه حیات در حماسه گیل گمش یاد شده است. گیل گمش حاکم شهر اریدو در سومر پس از مرگ دوستش انکیدو به دنبال راز جاودانگی تصمیم می گیرد به سرزمینی دوردست در آن سوی دریاها که اوتَنَپیشتی در آن زندگی می کند سفر نماید. اوتَنَپیشتی فردی است که از طوفان بزرگ جان سالم بدر برد و ایزدان به وی زندگی جاوید را پیشکش نمودند. (شخصیت وی بسیار به حضرت نوح نجی الله در متون ادیان ابراهیمی شباهت دارد. البته تفاوت هایی نیز دارد. ) گیل گمش پس از رسیدن به اوتَنَپیشتی از وجود گیاه حیات در ته دریا آگاه می شود و با جهیدن به کف دریا گیاه را پیدا می نماید اما گیاه توسط ماری ربوده شد و اینگونه دست گیل گمش از آن کوتاه ماند.
ادامه دارد….
منبع: کانال سلطان نصیر و عکس سایت اعتماد آنلاین