✍️ رضایت خدا در رضایت پدر و مادر است
🔹دو برادر، مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم و عارف.
🔸با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد.
🔹برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری از مادر پرداخت.
🔸چندی که گذشت برادر صومعهنشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر میکرد، فرصت همنشینی و همکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر میپرداخت.
🔹برادر صومعهنشین کمکم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است، چراکه او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
🔸همان شب که این کلام در خاطر او گذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت:
برادر تو را آمرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردم که در خدمت برادر باشی.
🔹عارف صومعهنشین اشک در چشمانش آمد و گفت:
یا ربالعالمین! من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او میگماری و به حرمت او میبخشی، آنچه کردهام مایه رضای تو نیست؟َ!
🔸ندا رسید:
آنچه تو میکنی؛ ما از آن بینیازیم ولکن مادرت از آنچه او میکند؛ بینیاز نیست. تو خدمت بینیاز میکنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.
منبع: dehaghan.kowsarblog.ir و t.me/masaf