شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! حتما هم اتفاق افتاده!

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! حتما هم اتفاق افتاده!

🔹دیشب ساعت یک در مسیر خانه متوجه خانمی شدم که کنار خیابان ایستاده و بیش از ۲۰ خودرو اطرافش را گرفته‌اند.

🔸دختر بی‌توجه به مزاحمت‌ها دور میدان می‌چرخید، همه خودروها به دنبالش و تعدادشان هم افزوده می‌شد. گوشه‌ای ایستادم.

‏🔹حدودا ۲۲ ساله و مشخص بود دختر موجهی است و از این آزارها ناراحت است. صحنه‌ای که شاید فقط با حمله گله کفتارها و گرگ‌های درنده به یک موجود بی‌پناه قابل مقایسه باشد!

🔸خواهرم همراهم بود، رفت و نیم ساعتی صحبت کرد، من هم با فاصله اندکی کنارشان ایستادم تا شاید از مزاحمت‌ها کم شود.

‏🔹خواهرم برگشت و گفت:
دو شب قبل با خانواده دعوایش شده و وسایلش را جمع کرده و از خانه بیرون زده! از ترس با خانواده هم تماس نگرفته، دوستانش هم جایی نداشتند که این دو شب را بماند.

🔸نه جایی برای ماندن داشت و نه پولی برای هتل رفتن! دو روز تمام در خیابان راه رفته. راه! بدون اینکه بخوابد.

‏🔹با اصرار خواهرم سوار ماشین شد. رفتیم برایش غذا گرفتیم. از آنچه فکر می‌کنید داغون‌تر و خسته‌تر بود، تمام مدت اشک ریخت.

🔸نیم ساعتی صحبت کردیم تا راضی شد با ۱۳۷ تماس بگیریم، پذیرفت شب را در یکی از مراکز بگذراند.

🔹برایش سخت بود ولی چاره‌ای نداشت. باید شب را در خیابان بین گرگ‌ها بگذراند! یا به خواسته آن‌ها تن بدهد یا همین خستگی و گرسنگی را ادامه دهد.

🔸موبایلش هم از عصر خاموش بود که در ماشین شارژ کرد. فقط مادرش چند پیام داده بود.

🔹ساعتی گذشت و بچه‌های مددکار آمدند، باهاش صحبت کردند، قبول کرد برود و شب را در یکی از سراها بماند.

🔸از خودروی ما پیاده نشد. پشت سر خودروی شهرداری حرکت کردیم و رفتیم تا یکی از سراهای نگهداری.

🔹در راه از یک سوپرمارکت وسایلی که فکر می‌کردیم شاید نیازش بشود را خریدیم. قبول نمی‌کرد ولی باز هم چاره‌ای نداشت.

🔸امروز صبح با یکی از رفقا در شهرداری تماس گرفتم تا موضوع را پیگیری کند.

‏🔹عصر تماس گرفت که شهردار با خانواده او تماس گرفته و به همراه چند مددکار با خودش و خانوده‌اش صحبت کردند.

🔸حال خوب اینکه آشتی کردند و امشب در خانه و اتاق خودش راحت خوابیده. به خواهرم پیام داده بود و می‌گفت یک قدم تا آنچه نباید فاصله داشته!

‏🔹بین جبر و وجدان در حال جنگ بوده و شاید لحظات آخر یک اتفاق نجاتش داده.

🔸به حال هم بی‌تفاوت نباشیم! از کنار هم بی‌تفاوت رد نشویم!

🔹یک لحظه شاید یک عمر را تغییر دهد، هر کار بدی دفعه اولش سخت است! و بعد از آن عادی می‌شود، همه بد به دنیا نمی‌آیند و اجبار به راه‌هایی می‌کشاند که شاید برگشت از آن خیلی سخت و غیرممکن باشد.

‏🔸اگر با چنین مواردی برخورد کردید که حتما برخورد کردید یا می‌کنید، بی‌تفاوت از کنار اتفاقات کنارمان رد نشویم.

🔹این موارد به راحتی از طریق اورژانس اجتماعی و شهرداری قابل حل است و حتما می‌توانیم از یک فاجعه یا بحران در آینده یک انسان مثل خودمان موثر باشیم.

❇️ کنار هم بمانیم…

💬 علیرضا وهاب‌زاده

منبع: t.me/masaf

این مطلب را نیز بخوانید

چطور لقمه از گلوی‌مان براحتی پایین میره؟!

🔴 چطور لقمه از گلوی‌مان براحتی پایین میره؟! خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *