چرا مجله تایمز باید چنین عکسی را روی جلدش قرار بده؟
خلاصه عکس اینطور به نظر میاد که جوانان ما دارن به سمت زندگی غربی میرن و دیگه دین براشون مهم نیست
وضعیت ایران هم سیاه تر از روزای قبله و گوشی دست دختر نشون از این داره که این وسیله یکی از اصلیترین وسایل تاثیر گذار و به انحراف بردن جوانان.
راستش فلسفه انتخاب این عکس برای تایم را درک نکردیم. می دانیم که نیوشا توکلیان عکاس زبردستی است با انبوهی از جایزه های بین المللی. از همان زمان که در نیمه دوم دهه ۷۰ در قالب یک کارآموز وارد حرفه عکاسی شد، شاهد رشد سریع و پیوسته اش بودیم، ازدواج با روزنامه نگار هلندی، ریچارد بردینگ، سفرهای شجاعانه اش به کردستان عراق و مناطق جنگی و جوایز بزرگ و شهرتش و همینطور وارستگی اش در رد کردن جوایزی که به نظر او موجب سیاه نمایی درباره فضای اجتماعی ایران بودند؛ همسرش ریچارد بردینگ را در فیلم پل چوبی دیده اید.
به هر حال نتوانستیم با تمام این احوال درک کنیم که این عکس با چه معیاری انتخاب شده است. مطمئنا عکس خوبی است اما اینکه چرا سزاوار روی جلد است را نفهمیدیم…
از تمام توانایی هایمان برای قرائت عکس هم استفاده کردیم اما نتیجه ای حاصل نشد.
تلفن هوشمند در دستان دخترک، فضای ابری پشت سرش (که در حاشیه دریاچه چیتگر است)، بند بادبادک (یا بادکنک) که روی انگشتانش پیچیده و در برش عکس روی جلد بادکنک بنفش از کادر حذف شده. گره باز روسری، چشمان شاید معصوم و … همین. اگر می خواهید به ما بفهمانید که این عکس خیلی فوق العاده است، نمی توانیم با هم کنار بیاییم.
هر چه هست این روی جلد، باعث شگفتی و شعف شده است. شاید خوش شانس ترین فرد این ماجرا دختری ناشناس و به احتمال فراوان از اهالی غرب تهران باشد که بعد از مدت ها تبدیل به ایرانی دیگری شد که روی جلد تایم قرار گرفت. دختری که حتی برای پیدا کردنش تلاش کردیم اما موفق نبودیم.
با وجود توضیحات ارائه شده در نهایت باید اختصاص چنین جلدی به ایران در یکی از معتبرترین نشریات دنیا را مثبت ارزیابی کنیم؟ مقاله اصلی تایم در این شماره را کارل ویک نوشته که پیش از این به مدت چهار سال به عنوان مسئول اصلی شعبه بیت المقدس در فلسطین اشغالی تایم شناخته می شد.
در حال حاضر ویک به صورت غیرمنظم مقالات مختلفی را در تایم به چاپ می رساند که اکثرا به وضعیت خاورمیانه ارتباط دارند. ویک در یکی از مطالب خود که مربوط به پیش از تصویب اجرای برجام در کنگره آمریکا می شود، مغرضانه نوشته است که بعد از انقلاب اسلامی، ایران در منطقه تبدیل به کشوری شده که در اکثر مشکلات منطقه نقش داشته است. کشوری که در آن انواع و اقسام ضعف ها دیده می شود اما همچنان سعی دارد با بسته نگه داشتن فضای داخلی و حضور در سیاست های بین المللی چهره ای متفاوت از خود به نایش درآورد.
و یک ایران را به عنوان کشوری معرفی کرده که در زمینه میزان تصادفات جاده ای و اعتیاد به تریاک در دنیا پیشرو است. حال بعد از مدتی که برجام مراحل اجرایی خود را پشت سر می گذارد، ویک با مقاله ای دیگر که به آینده ایران در سال ۲۰۲۵ اشاره دارد به جلد تایم بازگشته اما تغییری در رویکرد او به وجود آمده؟ ویک در مطلبی تحت عنوان «ببینید ایران از سایه خارج می شود» توضیح داده که بعد از نمایش تصاویر تهران به خبرنگاری که تاکنون در این شهر حضور نداشته با یک عکس العمل واحد روبرو می شوید، «این چیزی نبود که تصور می کردم.»
ویک یازدهمین سفر خود به تهران را با توضیحی از فضای متروی تهران می شوید، همان فضایی را تجربه می کنید که در کشورهای اسکاندیناوی حاکم است. سرد، ساکت و خسته کننده. تصویری که با منظره های پایتخت ها در تناقض است. تهران پر شده از تونل هایی که با چراغ های کوچک نورانی شده اند تا تمام تصورات شما از آن چیزی که در جریان است را نابود کنند.
دولت ایران بعد از رسیدن به توافق با آمریکا و دیگر قدرت های دنیا شرایطی را به وجود آورده که طی آن به مردم می گوید، شما سیاست را به ما بسپارید و به سراغ زندگی بروید که با آرزوهای تان فاصله زیادی دارد.»
ویک جامعه (جوان) ایران را در شرایطی توصیف می کند که قصد دارد از سایه اتفاقات دوره احمدی نژاد خارج شده و به سمتی برود که دیگر غربی ها در آن غریبه نیستند. تصاویر منتشر شده نیز دقیقا همین موضوع را نشان می دهند.
در اکثر تصاویر منتشر شده در شماره اخیر تایم به خوبی مشخص است که دو زاویه خاص از ایران مورد هدف قرار گرفته. بخشی از جامعه که برای رسیدن به مدرنیته عجله بسیاری دارد و شاید در نگاه خودش به آن دست پیدا کرده باشد اما در عمل همچنان فاصله زیادی را پیش رو دارد.
زاویه دیگر مربوط به قسمتی می شود که عملا تفکر قدیمی غرب را شکل داده. نمایی از رزمایش نظامی، مردی که به تنهایی روی صندلی مترو خوابیده و پیاده رویی که تمام عابران آن چهره ای عبوس دارند، نشان می دهد، تایم کمی دید خود نسبت به ایران و مردمش را تغییر داده اما ترجیح داده به این موضوع اشاره نکند که شرایط آینده ایران مثبت بوده و به نفع مردم آن است.
نیوشا توکلیان خبرنگار و عکاس خودآموخته ایرانی، جزو چهره های توانمند این عرصه محسوب می شود که در بیش از یک دهه اخیر، عکس هایش در نشریات معتبر بین المللی چون تایم، نیویورک تایمز، اشترن و فیگارو به چاپ رسیده است.
توکلیان برای دستیابی به تصاویر منحصر به فرد به نقاط مختلف خاورمیانه سفر کرده و تاکنون در کشورهای عراق، لبنان، سوریه، عربستان و پاکستان به عکاسی پرداخته است.
منبع: هفت صبح
عکاس تصویر روی جلد تایمز کیه؟
عکاس، خانم نیوشا توکلیان همسر تامس (توماس) اردبرینک، روزنامه نگار ۳۹ ساله امریکایی که دبیر ستون ایران روزنامه نیویورک تایمز است
گروه جنگ نرم مشرق – شش عکس است و یک جلد؛ در مجموع هفت عکس. کلا حرفها را باید در این هفت عکس بگوید. پس عکاس همه را دعوت میکند تا از تک تک عناصر و نشانههای داخل قاب، به حرفهایش گوش کنیم. عکس روی جلد از همه مهمتر است هم چون جلد هفته نامه تایم صدها هزار برابر محتوای داخلش در فضای مجازی بازنشر میشود و نیز چون هویت آن شماره هفته نامه را مشخص میکند.
عنوان روی جلد این است: «ایران ۲۰۲۵؛ چگونه دهه آیندهاش، دنیا را تغییر خواهد داد.» ولی هر چه از دو هفته پیش بیشتر دقت میکنم و به عکسها خیره میشوم، به چنین نتیجهای نمیرسم. وقتی عکسها را با زیرنویسهایش مقایسه میکنم، بیش از پیش به این نتیجه نمیرسم. گویی عکسها در کنار متنهایش، یک «متناقض نما» در حد اعلای خود است! یعنی من این گونه میبینم که «ایران ۲۰۲۵؛ چگونه ایران در دهه آینده، تغییر خواهد داد…» و بلکه فراتر، «چگونه آمریکا، جمهوری اسلامی ایران را در دهه آینده استحاله خواهد کرد».
دو عکس از ۷ عکس انگار واقعی نیست؛ ولی… خب عکسها کاملا واقعیاند .دودها واقعیاند و عکس هوشمندانه از عوامل طبیعی محیطی در خدمت به تصویر کشیدن و انتقال حس مد نظرش بهره برده است.
عکاس، خانم نیوشا توکلیان، کسی است که از یک سو ایرانی است و طبیعتا ایران و ایرانی بودن را زندگی کرده و از طرف دیگر، همسر تامس (توماس) اردبرینک، روزنامه نگار ۳۹ ساله امریکایی است که دبیر ستون ایران روزنامه نیویورک تایمز است. پس عکاس هم ایران را میشناسد، هم آمریکا را میشناسد، هم گذشته ایران را، هم حال ایران را، هم نگاه آمریکا به ایران را، هم نگاهی که آمریکا دوست دارد به ایران داشته باشد، هم نگاهی که آمریکا دوست دارد تا دنیا به ایران داشته باشد و خلاصه بهتر از هر کسی میتواند ایران را آن طور که آمریکا و تایم میپسندد به تصویر کشد.
عکسها را که تماشا میکنی، با خود میگویی که این عکسها دیروز ایران است، یا امروزش یا فردا؟ پاسخ این است که از دیروز تا فردا! ما هم دیروز را در تصویر دفاع مقدس میبینیم، هم امروز را در مابقی تصاویر، با این تفاوت که امروزی را میبینیم که مجله تایم دوست دارد تا ما ببینیم. یک ایرانی، ایران را فقط این عکس ها نمیبیند، اما اگر بنا باشد تا بینشی از جامعه ایران با این عکسها به مخاطبان خورانده شود، تصویری است از بخشی از جامعه ایران؛ آن بخشی که تایم میپسندد.
کمتر ایرانیای است که با تماشای این عکسها، حس مثبتی به جامعه و کشورش پیدا کند. حسهای پیچیده و تو در تویی که بعد از تماشای عکسها به ما یورش میآورند، زاید الوصفند، ولی شاید بتوان چنین تعابیری را برای تقریب معنایشان به کار برد؛ یک ایران مغموم، یک غم مبهم، یک ابهام پر از دوگانگی، یک دوگانگی آزار دهنده، آزاری ناشی از تناقضهایی که حین گیر افتادن بین گذشته و آینده و بین فرهنگ اسلامی و غرب زدگی.
فضای به تصویر کشیده شده در عزاداریهای محرم، بیش از آن که معنوی و اسلامی باشد، دخانی و خرافی است. یک دختر جوان با ظاهری که بدتر از بیحجابی است و با صورتی که مناسب شرکت در مراسم عروسی است، خود را تزئین کرده برای مراسم عزاداری و دارد شمع روشن میکند. پسری هم با گردن بند طلا کنار او نشسته و دارد تماشا میکند. دختر دیگری هم با آرایشی خیلی تند در گوشه قاب دیده میشود که انگار او هم دارد شمع روشن میکند. فضای بوی عزا و اسلام و معنویت نمیدهد؛ بلکه انگار بیشتر پوستهای مانده، پوستهای از عزاداری، پوستهای از اسلام، پوستهای از حجاب و اگر یک دختر آمریکایی و اروپایی این عکسها را ببیند، میگوید این ها چرا این قدر آرایش میکنند و باید برای او توضیح دهی که چطور ممکن است مسلمانی با چنین ظاهری در حال عزاداری برای امام حسین است.
و بعد باز باید برای او بیشتر توضیح دهی که حجاب در اسلام واجب و آرایش کردن در منظر نامحرم برای زنان حرام است و امام حسین (ع) برای احیاء امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده ولی اینها رفتار و ظاهرشان پر از منکر و گناه است و آمادهاند برای امام حسین (ع) شمع روشن کنند. جوان اروپایی مسیحی با شنیدن این حرفها احتمالا خواهد گفت که: «پس اینها هم مثل ما بعضی وقتها میروند کلیسا و قبل و بعدش هم خیلی تاثیری در رفتارشان نمیکند، با این تفاوت که ما در کلیسا ظاهرمان از این ها ساده تر است».
عکاس، زنندهترین ظواهر را در عزاداری تاسوعا و عاشورا به تصویر کشیده. عکسهای دیگر نیز به توضیح و تفصیل عکس فوق قابل توضیح هستند؛ از عکس آرش فیاضی، قهرمان بدنسازی که در استخر در حال شنا کردن است، یا عکس رقص مردها زیر دود و رقص نور قرمز در یک مراسم عروسی، تا عکس آن زن تکیه داده به دیوار حسینیه و عکس دیگری که دختری جوان در دودها ایستاده و در توضیح عکس آمده که زنان از میان دود اسفند عبور میکنند تا از چشم بد در امان باشند. همه را میتوان با توضیحی از جنس توضیح فوق ضمیمه کرد، اما میشود تکرار مکررات.
ایرانی دخانی، ایرانی مغموم، جوانی که ظاهرش با جوانان اروپایی و آمریکایی چندان توفیری نمیکند، دوگانگیهای درونی ایرانیها، پیچیدگی رفتاری یک ایرانی، بخشی از سیگنالهای منفیای است که پس از تماشای عکسها به ذهن مخاطب مخابره میشود.
این جامعهای است که از دفاع مقدس، به روایت عکسهای تایم، رسیده به این وضع؛ و این ۲۰۲۵ است که تایم آرزو میکند در کل ایران همه گیر شود و آن وقت، دوباره این سوال، در ذهنم بر میخیزد و میپرسد: «اجازه! الآن به نظر تایم، ایران دنیا را تکون داده یا دنیا ایران را پکونده؟» و من سربسته این گونه پاسخ میدهم: وقتی رهبری میگویند«چارچوب اهداف جنگ نرمِ دشمن، باقی ماندن نام “جمهوری اسلامی” و حتی حضور یک معمم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمینکننده اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکه قدرت جهانی باشد.» یعنی همین. ایران مطلوب آنها، جمهوری اسلامی پوک است که جامعهاش اسلامی نیست و فقط ظواهر اسلامی به نحوی تشریفاتی و تزئینی باقی میماند.
دودها واقعیاند و عکس هوشمندانه از عوامل طبیعی محیطی در خدمت به تصویر کشیدن و انتقال حس مد نظرش بهره برده است
ما هم دیروز را در تصویر دفاع مقدس میبینیم، هم امروز را در مابقی تصاویر، با این تفاوت که امروزی را میبینیم که مجله تایم دوست دارد
این عکس فضای بوی عزا و اسلام و معنویت نمیدهد؛ بلکه انگار بیشتر پوستهای مانده، پوستهای از عزاداری، پوستهای از اسلام، پوستهای از حجاب
جوانی که ظاهرش با جوانان اروپایی و آمریکایی چندان توفیری نمیکند، برای به تصویر کشیدن دوگانگیهای درونی ایرانیها
ایرانی مغموم، خشی از سیگنالهای منفیای است که پس از تماشای عکسها به ذهن مخاطب مخابره میشود
حالا داستان این ازدواج چیه؟
عاشق شدن خبرنگار نیویورک تایمز در تهران و مستند مرد ما در تهران
خبرنگار نیویورکتایمز سعی میکند بفهمد جلوی مترو چه اتفاقی برای سمیه افتاده است
“توماس اردبرینک” خبرنگار نیویورکتایمز در تهران اخیراً طی یک سری گزارش به نام “مرد ما در تهران” به انتقاد از برخی جنبههای جامعه ایران پرداخته است. در یکی از قسمتهای این برنامه اردبرینک داستان عاشق شدنش در تهران و ازدواجش را با “نیوشا توکلیان” میگوید: “همهاش در یک بیابان در وسط ایران شروع شد. من یک ژورنالیست جوان بودم و آمده بودم درباره یک قیام دانشجویی بنویسم. عاشق نیوشا شدم، یک عکاس ایرانی، و تصمیم گرفتم به تهران نقل مکان کنم. وقتی اینجا آمدم شرایط خیلی تغییر کرد و به نظرم نیوشا نماد این تغییر بود.”
وی که سعی دارد به مخاطب القا کند صرفاً برداشت شخصی و بیطرفانه خودش را به عنوان کسی که در ایران زندگی کرده است، بیان میکند، درباره سالهای بعدی زندگیاش میگوید: “اینجا کشور مرموز و منزویای است که در جوانی به آن آمدم و ۱۲ سال است درباره آن خبرنگاری میکنم. در ابتدا برای چند روزنامه و کانال تلویزیونی هلندی و اکنون چند سال است برای نیویورکتایمز… ۴ سال طول کشید تا مجوز ساخت این سری برنامه را بگیریم. بالأخره اجازه گرفتهایم تا در خیابانها فیلمبرداری کنیم. البته برخی مقامات بودند که حرف ما را باور نمیکردند و میگفتند اجازه نداریم فیلم بگیریم، اما معمولاً بعد از چند دقیقه انتظار، قدری بحث و چندین تماس تلفنی، با هم دوستان صمیمی میشدیم و اجازه ادامه کار پیدا میکردیم.”
اینگونه اختلاط انتقاد با بیان جنبههای مثبت از موضوع گزارش که ویژگی بارز رسانههای مغرض مانند بیبیسی و نیویورکتایمز است، در ادامه گزارش نیز حفظ میشود. اردبرینک ادامه میدهد: “با این وجود، کار کردن به عنوان یک خبرنگار غربی در این کشور هنوز هم پیچیده است و گاهی به شکل ناخوشایندی این مسئله به شما یادآوری میشود. مثلاً آن روز ماه ژوئیه که “جیسون رضائیان” دوست و همکار من از واشنگتنپست دستگیر شد. هیچکس نمیداند چرا او را بازداشت کردهاند. کار کردن اینجا مانند بندبازی است. با این حال، یک خبرنگار، بسیار بیشتر از آنچه انتظارش را دارید میتواند اینجا آزادی داشته باشد. به عنوان مثال، من و همکارم هیچ مشکلی برای حضور در نماز جمعه نداشتیم. اگر میخواهید بدانید در ذهن رهبران دینی این کشور چه میگذرد، باید اینجا بیایید و به دقت گوش بدهید.”
اردبرینک میخواهد نشان دهد که سمیه در واقع به همین قشر مذهبی در ایران تعلق دارد، اما آنها هستند که سمیه را از خود طرد کردهاند. وی درباره سمیه میگوید: “او اهل یک خانواده بسیار مذهبی در منطقهای نزدیک اصفهان است. وی با یکی از پسرهای خانوادهاش که ۱۲ سال از او بزرگتر بود، عروسی کرد، اما این عروسی سرانجام خوشی نداشت.”
سمیه درباره “حسن” همسر سابقش میگوید: “او فکر میکرد یک زن مدرن و آپتودیت میخواهد، اما او هم مثل خیلی از مردهای دیگر میان سنت و مدرنیته گیر کرده بود. نمیدانست میخواهد زنش بیرون برود و کار کند و با چندین و چند نفر حرف بزند، یا اینکه فقط به مدرسه برود و درس بدهد و بعد بیاید خانه و “غذا بپزد.” حسن استثنا نبود. من خیلی از دوستانم را میشناسم که همسرانشان روشنفکر هستند، اما به محض اینکه میبینند زنشان در یک جلسهای با چند نفر غریبه حرف میزند، زود میگویند که بس است.”
یک طرفه پیش قاضی رفتن سمیه، تأکید تمسخرآمیز او روی “غذا بپزد” و همینطور توصیفات او درباره افرادی که فکر میکنند “روشنفکر” هستند اما به زنانشان اجازه اختلاط با غریبهها را نمیدهند، همه باعث میشود مخاطب حق را به سمیه بدهد. نهایتاً اینگونه به نظر میرسد که سمیه قهرمانی است که از ریشههای “سیاه” خود، از خانوادهای که حجاب در آن ارزش داشته است و از زندگیای که در آن زن باید غذا بپزد، جدا شده و اکنون به دنیای روشنفکری حقیقی پا نهاده است.
اردبرینک میگوید: “زنان مطلقه در ایران زندگی سختی دارند. با آنکه تعداد آنها به خصوص در شهرها در حال افزایش است، اما خانواده سمیه وقتی فهمیدند میخواهد طلاق بگیرد، شوکه شدند.” سمیه ادامه میدهد: “پدر و مادر من همین الآن هم برایشان سخت است.” خبرنگار نیویورکتایمز سپس میگوید: “برای بیشتر آشنا شدن با شهر کوچکی که سمیه در آن بزرگ شده بود، راهی آنجا شدم. وقتی از پدر او درباره طلاق دخترش پرسیدم، بسیار محتاطانه جواب داد.”
پدر سمیه میگوید: “همه وظیفه دارند از دندانهایشان محافظت کنند. اما وقتی یک دندانی آنقدر پوسیده و خراب شد که دیگر روکش و تعمیر هم برایش کافی نبود، باید آن را کشید.” مادر سمیه هم با اشک میگوید: “برای من خیلی سخت بود که بروم و اسباب خانه دخترم را بیاورم، اما وقتی خودش میگفت راحت شده است، من هم خوشحال شدم. اما خب باز هم میگویم…”
اینکه خانوادهای نتوانند با طلاق گرفتن دخترشان به راحتی کنار بیایند، نشانهای از قدرت تعلق خاطری است که زن و شوهر در شرایط عادی در یک جامعه به هم دارند. این که طلاق یک امر غیرعادی در جامعهای باشد، نشان میدهد بنیان خانواده در آن جامعه همچنان به قوت خود باقی است. با همه اینها، توصیفاتی که اردبرینک و سمیه در این خصوص میکنند، به مخاطب القا میکند که خانوادهها در ایران، فرزندان خود را درک نمیکنند و یا به اندازه کافی پیشرفته نیستند. مخاطبین اصلی این برنامه، مردم جوامع غربی هستند که نه تنها طلاق برایشان امری روزمره و پذیرفتهشده است، بلکه ازدواج نکردن برایشان یک آرزوست. ممکن است به نظر مخاطب ایرانی برسد که آنچه اردبرینک دارد گزارش میکند، ارزشهای جامعه ایران را نشان میدهد، اما باید در نظر داشت که غربیها مسلماً عجیب بودن طلاق در جامعهای را نشانه ضعف و عقبماندگی آن جامعه خواهند دانست.
سمیه که در شهر خودش، چادر به سر زده است، هنگام قدم زدن با اردبرینک لب به شکایت میگشاید: “اینجا هیچ چیز تغییر نمیکند. همه چیز منجمد است. میبینید که ساختمانها را میخواهند تعمیر و بازسازی کنند، اما سرعتش بسیار کم است. مردم پول ندارند که هرچند وقت یک بار، داشتههای خود را تازه کنند. به نظرم آنچه در ذهنشان میگذرد هم همینگونه است. سرعت زندگی اینجا بیش از حد کم است.” و به این ترتیب، جامعه سنتی و مذهبی ایران در گزارش نیویورکتایمز خالی از ویژگیهای مدرنیته، که مهمترین آنها “سرعت” است، توصیف میشود.
سمیه در پاسخ به این سؤال خبرنگار نیویورکتایمز که خودت فکر میکنی زندگیات چگونه میشود، میگوید: “من از کسانی بودم که دوست داشتم بمانم و پیشرفت کنم، اما با آنکه فکر میکنم دارم پیشرفت میکنم و زندگیام بهتر میشود، حس میکنم حتی دارم افسرده میشوم. تا کی میتوانم داخل خودم فرو بروم. با این حال، هنوز دارم تهماندههای امیدم را استفاده میکنم.” وی در پاسخ به اینکه کجا ممکن است بخواهد برود، میگوید: “نمیدانم. شاید برای تحصیل بروم.” اردبرینگ شاید به شوخی میگوید: “من چه کار کنم، وقتی تو نیستی؟” سمیه میخندد و میگوید: “نه. الآن بهش فکر نکن. تا من بخواهم بروم، کلی طول میکشد.” در انتهای این قسمت از گزارش اردبرینک، مخاطب میفهمد که هر کشوری برای زندگی بهتر از ایرانی است که آدم در آن “افسرده” و “ناامید” میشود.
قسمت دیگری از سری “مرد ما در تهران”، “دختر شهید” نام دارد. اردبرینک در ابتدای این قسمت میگوید: “طی ۱۲ سال اقامت در ایران، یک درس مهم یاد گرفتهام: برای غافلگیر شدن، آماده باش، چون اینجا، هیچ چیزی آنچه به نظر میرسد، نیست.” سپس توضیح میدهد: “اکرم خدابنده، در مسابقات آسیایی تکواندو در سئول، چیزی نمانده بود مدال طلا بگیرد. این در حالی است که ما غربیها به ندرت چنین تصویری از زنان ایرانی داریم. غافلگیریهای بیشتر هم در اینجا وجود دارد.”
این جمله کلیدی که “در ایران هیچ چیزی آنچه به نظر میرسد، نیست” مبنای گزارشی است که اردبرینک از ایران ارائه میدهد. این جمله باعث میشود مخاطب هرآنچه را از ایران میداند، یکباره فراموش کند و چیزی را بپذیرد که اردبرینک قرار است به او بگوید. بنابراین اگر تصویری از یک دختر شهید در گزارش نیویورکتایمز ارائه میشود، این دختر شهید، نماینده همه دختران شهدا دیگر در ایران است، حتی اگر بقیه دختران شهدا به گونهای دیگر به نظر برسند، چون در ایران هیچ چیزی آنچه به نظر میرسد، نیست!
اردبرینک زنی به ظاهر کاملاً محجبه به نام “ناهجه” را معرفی میکند و توضیح میدهد که وی مانند بسیاری از زنان دیگر، “یکشبه” از دیدن ورزش موردعلاقهاش یعنی والیبال بازماند. ناهجه در این خصوص میگوید: “والیبال نمیدانم چرا یکدفعه اینطور شد. فکر میکنم یک سری بحثهای سیاسی قاطی این مسئله شده است، والا فرق آن با ورزشی مانند تکواندو چیست؟ هیجانش چیست؟” در همان ابتدای گزارش، نشان داده میشود که این دختر شهید از دولت و نظام ایران شکایت دارد.
دانلود این مستند
منبع: مشرق نیوز