ضریح محمد بن ابی بکر در فسطاط مصر
محمد بن ابیبکر بن ابیقحافه (۱۰- ۳۸ق) از نزدیکترین یاران امام علی(ع) که از سوی ایشان به فرمانداری مصر منصوب شد.
او فرزند خلیفه اول و اسماء بنت عمیس بود که بعد از درگذشت ابوبکر و ازدواج مادرش با امام علی(ع)، در خانه امام(ع) پرورش یافت. بین او و امام محبت دوجانبه وجود داشت و امام او را فرزند خویش میخواند. جایگاه او در نزد امام علی(ع) را همسنگ جایگاه ابوذر در نزد پیامبر(ص) دانستهاند.
او از مخالفان برجسته عملکرد خلیفه سوم به شمار میآمد. در دوره امام علی(ع) جزء شرطه الخمیس بود و در جنگهای جمل و صفین فرماندهی بخشی از سپاه امام را به عهده داشت. منابع حدیثی و تاریخی شخصیت او را ستودهاند.
او در جریان حمله سپاه شام به مصر به شهادت رسید.
محمد بن ابی بکر در ذی قعده سال حجه الوداع[۱] در ذی الحلیفه (در فاصله هشت کیلومتری جنوب غربی مسجدالنبی در مسیر مکه) به هنگام سفر پیامبر(ص) به حج، بهدنیا آمده است.[۲] کنیه او ابوالقاسم بود و بر این اساس او همنام و همکنیه پیامبر(ص) است.
پدرش ابوبکر، هنگامی که محمد دو سال و چند ماه بیشتر نداشت، درگذشت. مادرش اسماء بنت عمیس از زنان بزرگ صدر اسلام است. وی ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود، ولی پس از شهادت جعفر، با ابوبکر ازدواج کرد و ثمره این ازدواج محمد بود.[۳]
پس از فوت ابوبکر، اسماء به ازدواج حضرت علی(ع) درآمد و بدین ترتیب محمد بن ابی بکر به خانه امام علی(ع) راه یافت.[۴] او تحت تربیت و پرورش ایشان قرار گرفت و از نزدیک با شیوه زندگی و سیره آن حضرت آشنا شد و این امر باعث شد که علاقه وافری به ایشان پیدا کند. حضرت علی(ع) نیز متقابلاً محمد را دوست داشت و او را «فرزند خود از صُلب ابوبکر» میخواند.[۵] در نهج البلاغه نیز به نقل از آن حضرت آمده است:
او (محمد) دوست من بود و چون فرزندم او را پرورش داده بودم.[۶]
شخصیت و اعتقادات
شخصیت محمد بن ابوبکر از سوی اکثر منابع به نیکی یاد شده و صفاتی مانند صداقت، دیانت و نجابت را به وی نسبت دادهاند.[۷] نقل شده است که وی به مردم سفارش میکرد که چنانچه عملی خلافِ حق از وی سر زد، به وی تذکر دهند.[۸]
در روایات شیعی نیز از وی به نیکی یاد شده است. در حدیثی از امام صادق(ع)، محمد بن ابی بکر نجیبترینِ نجیبان، از خانوادهای بد معرفی شده است.[۹] همچنین امام علی درباره او فرمود:
«خدا محمد را بیامرزد که هر چه توانست کوشید و تکلیف خویش را انجام داد.»[۱۰]
مقام و منزلت محمد بن ابی بکر نزد امام علی(ع) را با مقام و منزلت ابوذر غفاری نزد رسول خدا(ص) قابل مقایسه دانستهاند. او از حواریون امام علیهالسلام بهشمار میآمد.[۱۱]
محمد بن ابوبکر در خصوص خلفای سه گانه معتقد بود که آنان حق امام علی(ع) را در احراز خلافت زیر پا گذاشتهاند و درباره عثمان معتقد بود او از احکام خدا و سنت پیامبر(ص) عدول کرده است.[۱۲] او علی(ع) را نخستین شخصی میدانست که به پیامبر ایمان آورد و در مراحل مختلف به یاری پیامبر شتافت و از جان خویش مایه گذاشت. در همان حال، معاویه و بنی سفیان را مردمی غاصب میدانست که با دروغ و ریا و زر و زور به جنگ اسلام شتافتهاند. وی جنگ در مقابل معاویه را جنگ در راه خدا میدانست.[۱۳]
فعالیتهای سیاسی
دوره خلافت عثمان
آغاز حضور محمد بن ابی بکر در صحنه فعالیتهای سیاسی و نظامی در عَهد خلافت عثمان بود. هرچند برخی از نویسندگان غربی او را در زمره توطئهگران در قتل خلیفه دوم ذکر کردهاند؛[۱۴] ولی به دلایلی این نظر درست به نظر نمیرسد. از جمله اینکه وی در آن زمان تنها ۱۳ سال داشته و در منابع نخستین تاریخ صدر اسلام نیز اشارهای به این مطلب نشده است.
محمد بن ابی بکر پس از طی دوره نوجوانی و رسیدن به سن بلوغ، به عنوان رزمنده در جنگهای دوره عثمان علیه غیر مسلمانان شرکت کرد و مخالفتهای وی با عثمان نیز در یکی از همین جنگها که به جنگ «صواری»[۱۵] معروف است شروع شد. در این جنگ، عثمان فرماندهی نیروی دریایی مسلمانان را به عبدالله بن سعد بن ابی سرح داد، در حالی که پیامبر در زمانی ریختن خون این فرد را مباح شمرده و او را از سرزمین حجاز تبعید و قرآن[۱۶] نیز به کفر وی تصریح کرده بود. محمد بر این اقدام عثمان و کنار گذاشته شدن صحابه پیامبر(ص) خرده میگرفت.[۱۷]
افزون بر آن، محمد در اواخر حکومت عثمان نیز به دلایل گوناگون با او مخالف بود. از جمله: رعایت نکردن عدالت در میان صحابه؛ زیرا عثمان بسیاری از اقوام خویش چون مروان بن حکم را بر مسند امور مهم قرار داده و صحابه بزرگ پیامبر را به کار نگرفته بود. همچنین کنار نهادن سنت پیامبر و دو خلیفه پیشین و بیتفاوتی نسبت به حکام و امرایی که در نقاط مختلف قلمرو اسلامی به دلخواه خود عمل میکردند. محمد در ملاقات خود با عثمان از این افراد به شدت انتقاد کرد.[۱۸]
ماجرای محاصره و قتل عثمان
محمد بن ابی بکر در مدت چهل روز محاصره خانه عثمان که از ۷ ذیالقعده تا ۱۸ ذیالحجه سال ۳۵ هجری به طول انجامید[۱۹] از نزدیک امور را زیر نظر داشت و بر عقیده خود مبنی بر مخالفت با عثمان اصرار میورزید. در خصوص قتل عثمان و نقش محمد بن ابی بکر، نظریات مختلفی از سوی مورخان ذکر شده است:
برخی معتقدند او با چند نفر دیگر بر عثمان وارد شد و نخستین ضربه را وی بر عثمان وارد آورد و اشخاص دیگر ضربات نهایی را زده و عثمان را کشتند.[۲۰]
نظریه دیگر معتقد است که محمد همراه سیزده نفر دیگر بر عثمان وارد شد و پس از اعتراض بر حکمرانانی که او بر مناطق مختلف گماشته بود، به یکی از آن سیزده نفر اشاره کرد که به عثمان حمله کند.[۲۱]
نظریه سومی نیز معتقد است اگر چه محمد بن ابیبکر در تحریک مردم علیه عثمان نقش داشت و در جریان محاصره او نیز به صورت فعال حاضر بود، ولی وی قاتل عثمان نیست، بلکه پس از بیرون رفتن محمد از نزد عثمان، قاتلان بر عثمان وارد شده، وی را به قتل رساندند.[۲۲] قراین و دلایلی نیز وجود دارد که نظریه سوم را تایید میکند.[۲۳]
دوره خلافت امام علی(ع)
محمد در دوره خلافت امام علی(ع) در شمار شرطه الخمیس بود.[۲۴]
در جنگ جمل
نوشتار اصلی: جنگ جمل
در ماجرای جنگ جمل، محمد بن ابی بکر معتقد بود که ناکثین، خونخواهی عثمان را بهانهای برای پیشبرد اهداف خویش قرار دادهاند و در خصوص آنها میگفت: «به خدا سوگند کسی جز آنان قاتل عثمان نیست».[۲۵]
در آستانه جنگ که نیروهای دو طرف آماده نبرد میشدند، امام علی، محمد بن ابی بکر را به فرماندهی نیروی پیاده نظام انتخاب کرد. او در طول جنگ رشادتهای فراوانی از خود نشان داد و ثور بن عدی یکی از فرماندهان سپاه جمل را از پا درآورد.[۲۶] او پس از پایان جنگ، با شکستخوردگان جمل رفتار مناسبی در پیش گرفت، چنان که عبدالله بن زبیر را که از سران جمل بود و از میدان نبرد جان سالم به در برده بود، نزد امام علی شفاعت کرد و وی را نزد عایشه برد.[۲۷] آنگاه به دستور امام، خواهرش عایشه را با احترام فراوان همراه چهل زن دیگر از زنان بصره به مکه و از آنجا به مدینه برد.[۲۸]
در جنگ صفین
هرچند محمد قبل از شروع جنگ صفین، از سوی امام علی(ع) به فرمانداری مصر منصوب شده بود، ولی شواهد دال بر این است که محمد بن ابیبکر در این جنگ در سپاه امام، علیه معاویه جنگید.[۲۹] در روایتی از امام صادق(ع) نیز آمده است که در جنگ صفین، پنج نفر از قریش همراه امیرالمؤمنین علی(ع) بودند که محمد بن ابی بکر یکی از آنها بود.[۳۰]
محمد در جریان جنگ همراه حسنین (علیهماالسلام) در رکاب امام علی قرار داشت و آنحضرت وی را فرمانده پیاده نظام، و به نقلی، فرمانده میسره سپاه خویش قرار داده بود.[۳۱] یکی از شعرهایی که سپاه امام علی علیه شامیان میسرودند این بود که: «هان پاک، پسر پاک، محمد بن ابیبکر همراه ماست.»[۳۲]
به نقل برخی منابع، در جریان جنگ هنگامی که معاویه، عبیدالله بن عمر را با سپاهی منظم به جنگ امام علی فرستاد، امام، محمد را با سپاهی از سواران به سوی او فرستاد که میان آنان جنگی در گرفت و تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند.[۳۳]
فرمانداری مصر
امام علی(ع) در اول رمضان سال ۳۶ هجری قمری محمد بن ابی بکر را به فرمانداری مصر منصوب کرد.[۳۴] بیشتر منابع بر این عقیدهاند که محمد، قبل از مالک اشتر برای فرمانداری مصر فرستاده شد.[۳۵] با توجه به دلایل و شواهد موجود، حکومت مصر در ابتدای خلافت امام علی(ع)، به قیس بن سعد بن عباده و پس از وی به محمد بن ابی بکر رسید و هنگامی که اداره اوضاع مصر بر محمد مشکل شد، امام تصمیم گرفت مالک اشتر را بر مصر بگمارد.[۳۶]
چالش در ساماندهی اوضاع مصر
نخستین مسئلهای که محمد بن ابی بکر در مصر با آن روبهرو گردید، مشکل عزلتنشینان بود. آنان کسانی بودند که پس از قتل عثمان به خونخواهی وی و به منظور همدردی در غم کشته شدن او در «خربتا» یکی از مناطق مصر عزلت پیشه کردند و از بیعت با امام علی(ع) سر باز زدند. محمد یکماه پس از ورودش به مصر، به دستور امام علی، نامهای به عزلتنشینان نوشت و از آنان خواست به فرمانش درآمده با او بیعت کنند و یا از مصر خارج شوند. آنان این پیشنهاد را نپذیرفتند و پاسخ دادند: «در جنگ با ما عجله نکن»[۳۷] محمد مدتی با آنان مدارا کرد تا جنگ صفین به پایان رسید. آنها نیز ابتدا از رویارویی با محمد بیم داشتند، ولی با پایان یافتن جنگ صفین و مسئله حکمیت و متشنج شدن اوضاع خلافت اسلامی جرأت مخالفت یافته، عَلَم طغیان برافراشتند.
جنگهایی بین آنها و سپاه محمد درگرفت که به شکست سپاه محمد انجامید و ظاهرا محمد، با درک این موضوع که قادر به از بین بردن فتنه آنان نیست با آنها قرارداد صلحی بست و آنان پذیرفتند که به فسطاط، مقر حکومت محمد وارد نشوند. آنها سپس به سرزمینهای تحت حاکمیت معاویه بن ابی سفیان کوچ کرده، سرانجام به او پیوستند.[۳۸]
با پیچیدهتر شدن وضعیت مصر و ناتوانی محمد در سرکوب عزلتنشینان و نیز خردهگیری برخی از مصریان که او را کم سن و سال میدانستند،[۳۹] امام علی تصمیم گرفت فردی قدرتمندتر و با تجربهتر را روانه این منطقه نماید. بههمینخاطر، مالک اشتر را راهی مصر کرد.
اگر چه مالک پس از حرکت به سوی مصر در منطقهای به نام «قلزم» توسط عوامل معاویه به شهادت رسید، اما محمد از اینکه امام شخص دیگری را به جای وی به حکومت مصر گماشته بود دلگیر شد. امام برای دلجویی از محمد در نامهای به وی چنین نوشت:
«خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شدهای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم، یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم، بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانیات بر آن تو را خوشتر.»[۴۰]
حمله سپاه شام به مصر
معاویه پس از فارغ شدن از جنگ صفین، در صدد حمله به مصر برآمد. او نامهای به سران عزلتنشینان نوشت و آنان را به پیوستن به خود فراخواند.[۴۱] هنگامی که سپاه معاویه به فرماندهی عمرو بن عاص بر مصر حمله برد، نیرویی بالغ بر ده هزار نفر[۴۲] از عزلتنشینان عثمانی به آنها پیوست. سرانجام در جنگ نابرابری که میان سپاه شش هزار نفری معاویه و به پشتیبانی عزلتنشینان عثمانی صورت گرفت، سپاه دو هزار نفری محمد بن ابی بکر به فرماندهی کنانه بن بشر، در منطقه «المسناه» شکست خورد و فرمانده سپاهِ محمد نیز به شهادت رسید.
شهادت و آرامگاه
در خصوص چگونگی شهادت محمد بن ابی بکر چند دیدگاه وجود دارد. بیشتر منابع بر این عقیدهاند که پس از شکست سپاه محمد در مقابل شامیان، اطرافیانش او را تنها گذاشته، متواری شدند و محمد به تنهایی به خرابهای پناه برد و در آنجا توسط معاویه بن حدیج (از سران عزلتنشینان) به شهادت رسید و در دل الاغ مردهای قرار داده و سوزانده شد.[۴۳] برخی گفتهاند او پس از متواری شدن اطرافیانش، در خانه جبله بن مسروق یا زنی از بنی غافق پنهان شد و پس از آن در جنگ با معاویه بن حدیج و در میدان جنگ به شهادت رسید.[۴۴] نیز نقل شده که عمرو عاص وی را اسیر کرد و سپس به شهادت رساند.[۴۵]
تاریخ شهادت محمد بن ابی بکر را ماه صفر سال ۳۸ هجری دانستهاند.[۴۶] وقتی خبر شهادت او به امیرمومنان(ع) رسید، گریان شد و فرمود:
«کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً» (محمد بندهای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.)[۴۷]
نقل شده پس از شهادت محمد، خواهرش عایشه هیچگاه کباب نخورد و پیوسته معاویه، عمرو بن عاص و معاویه بن حدیج را نفرین میکرد. اسماء بنت عمیس نیز از غم شهادت پسرش، از دنیا رفت.[۴۸]
درباره محل دفن محمد بن ابی بکر نقل شده که وی در محلی که به شهادت رسید، در مسجدی به نام «زمام» در خارج شهر فسطاط به خاک سپرده شد. برخی معتقدند تنها سر او در آن مکان به خاک سپرده شده[۴۹]، ولی برخی دیگر بر این عقیدهاند که گروهی از مسلمانان پیکر وی را به همراه سرش در مسجد «زمام» به خاک سپردهاند.[۵۰]
همسر و فرزندان
بنابر نظر مشهور، همسر محمد، دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی بود. بر این اساس گفته شده دو دختر یزدگرد اسیر مسلمانان شدند که یکی به همسری امام حسین(ع) درآمد و دیگری همسر محمد بن ابیبکر شد.[۵۱]
از بازماندگان محمد بن ابی بکر میتوان از قاسم بن محمد بن ابی بکر (درگذشت ۹۲ یا ۱۰۸ق)، فقیه و عالم بزرگ مدینه[۵۲] یاد کرد که پس از شهادت محمد، سرپرستی او بر عهده عمهاش، عایشه گذاشته شد.[۵۳] او از اصحاب و خواص امام سجاد و امام باقر (ع) بود. قاسم دختری به نام ام فروه داشت که با امام محمد باقر(ع) ازدواج کرد و امام جعفر صادق(ع) از وی متولد شد.[۵۴]
مکاتبات او و امام علی(ع)
در دوره حکومت محمد بر مصر چندین مکاتبه میان او و امام علی(ع) انجام شد که دو فقره از نامههای آن حضرت به محمد، در نهج البلاغه آمده[۵۵] و بقیه در کتب تاریخی و فقهی ذکر شده است.[نیازمند منبع] این نامهها در موضوعات گوناگونی همچون توصیههای اخلاقی و اجتماعی، مسائل فقهی و حقوقی و نیز مسائل سیاسی است.[نیازمند منبع] بافت اجتماعی مصر بهگونهای بود که فرقههای مختلف مذهبی با مسلمانان درآمیخته بودند و در برخی موارد در روابط اجتماعی آنان با یکدیگر مشکلاتی بروز میکرد و محمد مجبور بود برای حل آنها به امام متوسل گردد.[نیازمند منبع]
همچنین سوالات فقهی و شرعی محمد در مصر باعث شد که وی طی نامه دیگری از امام در خصوص مسائل کلی قضاوت، حلال و حرام، سنتها و… راهنمایی بخواهد.[۵۶] امام علی از این درخواست محمد به شگفت آمد و خوشحال شد و نامه مفصلی در جواب وی نوشت.[۵۷]
پس از هجوم عمرو عاص به مصر، این نامه و نامههای دیگر محمد به شام نزد معاویه فرستاده شد. معاویه آنها را حفظ کرد. این نامهها در خزینههای بنی امیه ماند تا اینکه عمر بن عبدالعزیز در دوران حکومت خود، آنها را آشکار ساخت.[۵۸]
منبع: ویکی شیعه
پانویس:
تستری، قاموس الرجال، ۱۴۱۰ق، ج۹، ص۱۸؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ﻛﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ، ج۱، ص۲۷۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۲۶.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۶۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۳۸.
شوشتری، مجالس المؤمنین، ﻛﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ، ج۱، ص۲۷۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۲۳۱؛ ج۴، ص۸۸؛ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۳۲۶؛ بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۳۸.
شوشتری، مجالس المؤمنین، ﻛﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ، ج۱، ص۲۷۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۲۳۱ و ج۴، ص۸۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۳۸.
مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۵۸.
نهج البلاغه، خطبه ۶۷
حسینی، سید حسن، مجله مشکوه، شماره ۸۳، ص۶۱
ثقفی، الغارات، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۲۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۲۰۳.
مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص۵۷؛ طوسی، رجال الکشی، ص۶۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۳، ص۵۸۵؛ شوشتری، قاموس الرجال، ج۷، ص۴۹۶.
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۱۰.
حرز الدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص۲۴۶
نصر ابن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۱۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص۹۲.
نصر ابن مزاحم منقری، وقعه صفین، ۱۳۸۳ق، ص۱۱۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص۹۲
ویلفرد مادلونگ، جانشینی حضرت محمد، ص۱۰۱.
در این جنگ که در سال ۳۱ یا به قولی ۳۴ق اتفاق افتاد، فرماندهی کل سپاه مسلمانان را معاویه بن ابی سفیان برعهده داشت. تعداد کشتیهای سپاه روم به فرماندهی «هرقل» یا «هراکلیوس» حدود هفتصد عدد بود، در حالی که تعداد کشتیهای مسلمانان از صد تجاوز نمیکرد و نتیجه نبرد به نفع مسلمانان رقم خورد. بنگرید به: حمال الدین یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تحقیق محمد حسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق، ج ۱، ص۱۰۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، بیتا، ج ۳، ص۱۹۶؛ محمدیوسف کندی، ولاه مصر، تحقیق حسین نصار، بیروت،دار بیروت للطباعه و النشر ودار صادر للطباعه و النشر، ۱۳۷۹ق، ص۵۰.
سوره انعام، آیه ۹۳
حسینی، سید حسن، مجله مشکوه، شماره ۸۳، ص۶۳
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۰۵
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۷۶
ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص ۱۸۸
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص۴۰۵.
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص۴۱۵؛ ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ج ۴، ص۱۲۸۸.
ر.ک: حسینی، سید حسن، نگاهی به زندگی و شخصیت محمد بن ابی بکر& مجله مشکوه، ش۸۳، ص۶۵-۶۶.
خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۲۳۰.
شیخ مفید، الجمل و النصره سید العتره فی حرب البصره، ص۲۳۹
ابن اعثم، الفتوح، ص۴۳۴.
ابن اعثم، الفتوح، ص۴۲۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۱.
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۹
حمد بن علی کنانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۶، ص۱۵۲.
کشی، رجال کشی، ج۱، ص۲۸۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۹، ص۱۸؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۵۷ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۲۳۰.
عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص۷۰
منقری، وقعه صفین، ۱۳۸۲ق، ص۲۹۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۱۱۲.
ابن اعثم، الفتوح، ص۵۳۳
ثقفی، الغارات، ۱۳۹۵ق، ج ۱، ص۲۲۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۵۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۳۹۳.
تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۶۱۴؛ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج ۱، ص۸۲۸
حسینی، سید حسن، نگاهی به زندگی و شخصیت محمد بن ابی بکر، مجله مشکوه، ش۸۳، ص۶۸
ثقفی، الغارات، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۳۳.
کندری، ولاه مصر،، ص۵۱؛ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج ۱، ص۸۲۸.
سیوطی، حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره، ج ۱، ص۵۸۳.
نهج البلاغه، نامه ۳۴
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص۷۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۶۲
سیوطی، حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره، ج ۱، ص۵۸۴؛ البته احتمال اغراقگویی در تعداد نیروهای عزلتنشینان وجود دارد.
ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص۱۳۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۰۳؛ ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ج ۴، ص۱۲۸۵
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص۸۰؛ عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص۷۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۶۳۴.
عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص۷۰.
ثقفی، الغارات، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۸۵؛ دمیری، حیات الحیوان الکبری، ج ۱، ص۳۵۰.
شوشتری، مجالس المؤمنین، ﻛﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ، ج۱، ص۲۷۸.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۶، ص۸۸.
دمیری، حیات الحیوان الکبری، ص۱، ص۳۵۱
زرکلی، الاعلام، ج ۶، ص۲۲۰؛ حرز الدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص۲۴۴.
وفیات الاعیان، ج ۴، ص۵۹؛ امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۴۴۶.
مسعودی، تنبیه الاشراف، ص۲۶۴.
عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۵.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۱۹۰؛ حرزالدین، مراقد المعارف، ج۲، ص۲۴۹.
نهج البلاغه، نامه ۲۷ و ۳۴.
ثقفی، الغارات، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۲۷.
ثقفی، الغارات، ج ۱، ص۲۲۸؛ شوشتری، نهج الصباغه، ج ۱۴، ص۴۶۰-۴۵۳.
بنگرید به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۲۱۱؛ شوشتری، نهج الصباغه، ج ۱۴، ص۴۵۰؛ حرزالدین، مراقد المعارف، ج۲، ص۲۴۷.