{مقاله الکساندر دوگین در بزرگداشت آلیستر کرولی ۲}
{بیشتر همسران سابق و معشوقه هایش پس از جدایی از وی به کلینیک های روانپزشکی می روند.
آموزش جادوی سیاه و اعمال وحشتناک نه تنها افراد عام بلکه خود غیب گرایان را نیز می ترساند. کراولی که برای مدتی حامل بالاترین درجات ماسونی بود، به تدریج از همه جا اخراج می شود. «برادران ماسونی اش» از آموزه های او می ترسند و از شخصیت اخلاقی او خجالت می کشند. او در نهایت در ۱ دسامبر ۱۹۴۷ بر اثر برونشیت و نارسایی قلبی در سن ۷۲ سالگی درگذشت. در این دوره (از زمان تولد کراولی)، اعتدال بهاری دقیقاً ۱ درجه تغییر کرده است. مرگ بی عیب و نقص نجومی!
۳٫ علم وحش(کراولی)
آموزه های آلیستر کراولی در کلی ترین اصطلاحات به این صورت است. تمدن مطابق با چرخه های خاصی رشد می کند که هر کدام سطح دینی و فرهنگی بشر را تعیین می کند. هر چرخه تقریباً ۲۰۰۰ سال طول می کشد، که مصادف با انتقال یکی از ۱۲ صورت فلکی زودیاک به یک بخش جدید است. بشریت امروزی در پایان «آئون اُزیریس» زندگی میکند که با «کهن الگوی خدای در حال مرگ و رستاخیز» مشخص میشود. این «عصر»، چرخه، با اخلاق مردسالارانه و ایده الوهیت به عنوان چیزی انتزاعی و اخلاقی مشخص می شود. قانون این چرخه مستلزم زهد و چشم پوشی از اراده شخصی خود است. اما همه چیز تمام می شود. چرخه بعدی نزدیک است – “عصر هوروس”، پسر اوزیریس می آید. در این دوره دینی متفاوت و فرهنگی متفاوت بر اساس اخلاق جدید وجود خواهد داشت. حالا “خداوند” درون یک شخص خواهد بود (مهمترین قانون کراولی می گوید: «هر مرد و هر زن یک ستاره است») و نه بیرون از او. بنابراین هیچ محدودیتی وجود نخواهد داشت و پادشاهی آزادی کامل فرا خواهد رسید. کراولی خود را “پیامبر عصر هوروس” می دانست که باید بشریت را از تغییرات آینده آگاه کند. او در نامههای خود به دورانتی در مسکو، ایده آمدن استالین به روسیه شوروی را مطرح میکند تا «ادای احترام مردمی باشد که معابد خدای قدیمی دوران گذشته را ویران کردند و ستارههای پنج پر جادو (اشاره به نشان ستاره در پرچم شوروی) را برپا کردند. در حرم آنها – کرملین.” که باید بشر را از تغییرات آینده آگاه کند. بین دو عصر یک دوره خاص وجود دارد 👈 “طوفان اعتدال” این دوران پیروزی هرج و مرج، هرج و مرج، انقلاب ها، جنگ ها، بلایا است. اینها امواج وحشتی هستند که برای شستن بقایای نظم قدیمی و باز کردن فضا برای نظم جدید لازم است. بر اساس دکترین کراولی، «طوفان اعتدال» لحظه مثبتی است که خادمان «آیون هوروس» باید از آن استقبال کنند، نزدیک شوند و از آن استفاده کنند. بنابراین، کراولی خود از تمام گرایش های براندازانه در سیاست-کمونیسم، نازیسم، آنارشیسم، ناسیونالیسم آزادی خواه افراطی (به ویژه ایرلندی) حمایت کرد. به هر حال، خاستگاه این جنبش ها نیز سازمان های مخفی اغلب توطئه آمیز بود. به طوری که مسیر اجرای پروژه های سیاسی برای استاد تریون(کراولی) کاملاً ساده و باز بود فقط لازم بود برخی از غیب گرایان در مورد درستی نظرات باطنی او متقاعد شوند و تأثیر _نظراتش_ بر سیاست تضمین شود. در همان زمان، کراولی برای هنر معاصر به عنوان روشی برای تحقق “طوفان اعتدال” ارزش زیادی قائل بود. سرکش، عاری از مرزها و اصول زیباشناختی، به شدت فردگرا و آنارشیک، به گفته کراولی، تمام جوانه های مرگ تمدن کنونی، انحرافات بیدار، جادوی جنون جذاب، خودشیفتگی ویرانگر زودگذر را به همراه داشت.
کراولی را بسیاری «شیطانپرست» میدانند و توسلهای او به آخرالزمان توجیهی برای این امر فراهم میکند. با این حال، موضوع تا حدودی پیچیده تر است. خود کراولی معتقد بود که آخرالزمان(مکاشفه یوحنا) یک کتاب واقعاً نبوی است که به طور دقیق پایان چرخه را توصیف می کند، اما از دیدگاه خود مسیحیت به آن ارزیابی اخلاقی می دهد یعنی، آن دینی که به نظر او مقدر شده است که با پایان «آیون اوزیریس» ناپدید شود. بنابراین، او نتیجهگیری میکند که شخصیتهای منفی آخرالزمانی اگر از منظر عصری متفاوت و جدید به آنها بنگریم چندان منفی نیستند. سپس فاحشه بابل و وحش به عنوان یک پیامبر و هیپوستای زن او ظاهر می شود و نه فقط شیطان پرستان بدبخت. لازم به ذکر است که در یک دیدگاه غیر مسیحی(بت پرستان، هندو و غیره) چنین رویکردی برای رمزگشایی آخرالزمان(مکاشفه یوحنا) می تواند کاملاً موجه باشد. کراولی در یک محیط غیبی، به دور از مسیحیت و مسحور شرق و هرمسی گرایی بود. در این محیط، در حال حاضر هیچ چیز شیطانی خاصی در کراولی یافت نشد. بنابراین، حتی سنتگرای جولیوس اوولا (به دور از مسیحیت) «شیطانپرستی» کرولی را تنها یک باطنی ظالمانه میدانست که «مسیر چپ» را دنبال میکند. }
منبع: eitaa.com/soltannasir