کلیپ ائتلاف ضد سانسور بخش شانزدهم
{با تمرکز بر انرژی خود سعی کردم آن را از بدن آزاد کنم. شروع به لرزیدن کردم. و ناگهان امواج رادیویی از پاهایم به مغز من رفتند. ناگهان خاموشی رخ داد. و یک کپی دقیق از من بالای سر من بود. دقیقاً همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم و زانوها باید در بالا باشد ، به نظر می رسید. به بدن فیزیکی خود از بالا نگاه کردم. دیدم خیلی آهسته نفس می کشد. من به عنوان متخصص بیهوشی نیز کار کردم بنابراین می توانم ۶۰ ثانیه را به عنوان یک ساعت حساب کنم. من ۱۰ بار به طور طبیعی نفس می کشیدم و سپس من به وسیله انرژی، بدن اختری خود را پایین آوردم و با دست بدن اختری ، نبض بدن فیزیکی را گرفتم که ۳۲ در دقیقه بود که میبایست ۶۰ باشد. بنابراین ترسیدم و مثل مردان جنگی فکر کردم. بنابراین در افکارم گفتم مادر پیر به من کمک کن. انرژی در بدن فیزیکی نبود و مانند یک جسد به نظر می رسید. وقتی گفتم مادر کمکم کن در حدود ۸۰۰ کیلومتری جنوب در هلسینکی پایتخت فنلاند رفتم در حالیکه من در لاپلند بودم. مادرم را با خواهرزاده ام در اتاق نشیمن دیدم؛ آنها در مورد چیزی صحبت می کردند. }
منبع: eitaa.com/soltannasir