{یزیدیان ۳}
{نبود دیدگاه ها و عقاید جزمی در اوایل تشکیل این گروه و رواج دانشی حسی_ باطنی ساختار انعطاف پذیری را پدید آورده بود که در نهایت به یک مکتب التقاطی منحصر به فرد منجر شد کل جامعه عدویه به عنوان مسیر اجباری امور هر طریقت صوفی بر ربانیت شیخ عدی به عنوان مؤسس فرقه در سال های ۱۱۱۰ میلادی تاکید داشت، در حالی که برخی حامیان خاص بنی امیه در این حلقه شخص یزید بن معاویه را تکریم می کردند.
سرانجام و در نهایت عناصر دیگری که به این جامعه پیوستند، آیین های مرتبط به خود را هم وارد کردند که بعدها با هجوم چهره های مهم دیگر یا از بین رفتند و یا ظرائفی را روی بوم رنگارنگ آموزه های این آیین التقاطی برجای گذاشتند. در مراحل ابتدایی تشکیل، این جامعه شاهد دوره ای بود که فارغ از جزمیات بود و ایده ها و آموزههای مختلفی را در خود جذب کرد، گرچه طبیعتاً عناصر مطلقاً بیگانه را طرد کرد به هر صورت ارتقاء مقام رب النوعی شیخ عــدى در حد خود ملک طاووس مانع از این نشد که همین فرآیند برای سلطان یزید تکرار نشود، به ویژه در پرتو این حقیقت که رأس تثلیث مسلماً ملک طاووس است و بالاتر از هرسه اینها خدایی است که حول ایده مشترک یکتاپرستی همه آنها را در یک وضعیت متوازن متحد و یکپارچه می سازد.
کاملاً واضح است که واقعۀ غمبار کربلا نقش این شخصیت نسبتاً معمولی را برجسته می سازد. به همین دلیل است که حتی پیروان خاندان بنی امیه اعم از اینکه برای معاویه احترام قائل باشند یا مروان، در نهایت به ستایشگران یزید تبدیل شدند و نام او را بر خود نهادند. در شغنان (در فلات پامیر) مروانی ها که محمد مروان را به عنوان جانشین پیامبر و خلیفه چهارم راستین میشناختند یزیدی هم نامیده میشدند این بدون شک به علت چهره شناخته شده یزید بن معاویه بود زیرا در میان عموم مردم کل نقش بنی امیه با واقعه کربلا گره خورده است. جا دارد اشاره کنیم که معاویه در سرودهای مذهبی یزیدی (مثلاً 《قول یزید》) حضور دارد و در آن اشاره مستقیم دارد به سلطان یزید.
با این حال، روشن است که سلطان یزید در مقام رب النوع و عضوی از تثلیث یزیدی همان یزید بن معاویه نیست حتی اگر قبول کنیم که بر اساس شخصیت او ساخته و پرداخته شده باشد. با این حال، سؤال ما همچنان برقرار
است که نام او، که در تثلیث یزیدی پایین ترین رتبه را دارد به نام جامعه یزیدی بدل شده است. پیش از هر چیز باید گفت که یزیدی تنها نام این گروه قومی_مذهبی نیست. پیش از این اسامی دیگری برای این جامعه وجود داشت که بعدها در گفتار عامیانه منسوخ شدند، اما در متون یزیدی باقی ماندند. یکی از آنها به نام ادبی به ریشه عربی عدوی باز می گردد که به معنای پیرو شیخ عدی یا عضو فرقه عدویه است. متن دیگر شرقی نام دارد که به احتمال خیلی زیاد از عدویه شرقی آمده است و سرانجام داستی (Dasinī) که از نام یکی از اقوام یزیدی گرفته شده است با همه این اوصاف، زمانی بوده است که تمامی این اصطلاحات و اسامی از جمله یزیدی، همزمان استفاده می شدند و احتمالاً شایعترین اصطلاح ادبی یا عدوی بود. اصطلاح یزیدی میراث حامیان بنی امیه است که در این جماعت نفوذ داشتند، حال یا از طریق پیوستن به این جامعه با آیین یزید پرستی خود یا در نتیجه رسیدن یزید به مرتبه خدایی در میان خود پیروان عدویه.
بعدها در قرون پانزده و شانزده، اصطلاح یزیدی نام های دیگر را که با پیامدهای بعدی تقویت شده بودند، کنار زد. بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) یزید به یک چهره منفور و شیطانی بدل شد، به طوری که این دیدگاه فقط محدود به شیعیان نیست. از این رو نام یزید که یک اسم درون قومی (endo-ethnonym) شده است، می تواند از بیرون و عمدتا از سوی شیعیان به عنوان یک اسم قومی توهین آمیز [مثل فحش – م.] به کار رود چراکه از دید ایشان، یزیدیها مردمانی هستند که برای یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ اسلام احترام قائل می شوند.
به تدریج این نام تا حدی مترادف با یاغی و سرکش در فضای سرزمینهای اسلامی و نیز نقاط دیگر شد. در یکی از اشعار عاشقانه ارمنی اواخر قرون وسطا و به ویژه در اشعار سایات نووا، به عباراتی مثل 《چه بسیار کسان که به عشق تو یزیدی (کافر) خواهند شد 》 یا 《عشق من به تو، مرا یزیدی کرد، در غم فراقت می سوزم》 می رسیم. در اشعار تُرکی همین شاعر هم با وضع مشابهی روبه رو می شویم: 《باشد که یزیدی ها (در اینجا یعنی کافر) همه با هم متحد شوند/ باشد که خنجر به سینه ناپاکان فرو برند. مثال آخر نشان از کاربرد استعاری اصطلاح یزیدی در معنای لا مذهب یا شیطان پرست دارد؛ سنتی که بعدها باب شد. }
منبع: کانال سلطان نصیر و عکس از فرارو