امام صادق(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) در کوههاى تِهامَه[۴] مردى را دید که بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تکیه زده است. پس حضرت فرمود: این آواز جن است. جن گفت: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم.
حضرت فرمود: حد فاصل تو و ابلیس دو پدر میباشد؟
گفت: آرى.
حضرت فرمود: بر تو چه گذشته؟
گفت: روزگارم را به بیهودگى گذراندم مگر اندکى از آن را. از روزى که قابیل، هابیل را کشت من بودم. میتوانستم حرف بزنم. اعتصام به حبل الهى نداشتم، در بیشه میگشتم و از تپّهها بالا میرفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت مینمودم.
پیامبر(ص) فرمود: بد سیرهاى است روش پیرى که در سنین کهنسالى به اندیشه مینشیند و جوانى که در سنین جوانیش در آرزوها و خیالپردازى، روزگار میگذراند.
آن جن گفت: من توبه کردهام. آن زمان که همراه نوح(ع) در کشتیاش بودم و او را به دلیل دعایى که براى قوم خویش مینمود، ملامت کردم. حضرت نوح نیز مرا به توبه واداشت. پس از آن با هود(ع)، همراه با کسانى که به او ایمان آورده بودند، در مسجد آن حضرت بودم و او را نیز به جهت دعایى که براى قومش نمود، ملامت کردم. و با الیاس در شنزارها به سر میبردم. و همراه ابراهیم(ع) بودم آن هنگام که قوم وى با او خدعه کردند و آنحضرت را در آتش انداختند. من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت. پس از آن، با یوسف(ع) بودم آنگاه که برادرانش به وى حسادت ورزیدند و او را در چاهى افکندند. من او را به ژرفاى چاه بردم و او را غذا میدادم و بسان یک رفیق با او رفتار مینمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس وى بودم تا اینکه خداوند وى را از آنجا رهایى بخشید. سپس، همراه با موسى(ع) بودم. آنحضرت بخشى از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسى هم بودى، سلام مرا بدو برسان. من نیز عیسى(ع) را ملاقات کردم و سلام موسى(ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم تا اینکه بخشى از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران حضرت محمّد(ص) بودى سلام مرا به آن حضرت ابلاغ کن. پس اى رسول خدا! عیسى بر تو سلام میرساند.
رسول خدا(ص) فرمود: بر عیسى، روح خدا و کلمهاش- تا آن زمان که آسمانها و زمین پا برجایند- سلام. و بر تو نیز سلام اى هام! که سلام آنان را به من رساندى. اگر درخواست و حاجتى دارى، بگو.
هام گفت: حاجت و خواسته من آن است که خداوند تو را براى امّتت نگهدارد و آنان را براى تو نیکو و شایسته و صالح گرداند و به آنان استقامت عطا کند تا براى وصى و جانشین پس از تو مقاومت و استوارى ورزند؛ چرا که امتهاى پیشین به خاطر سرپیچى از اوصیاى الهى به هلاکت رسیدند. و خواسته من آن است که اى رسول خدا! سورهاى از قرآن را به من تعلیم دهى تا در نمازم آن را بخوانم.
رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) فرمود: به هام یاد بده و با او مدارا کن.
هام گفت: اى رسول خدا! این کسى که مرا بدو میسپارى کیست؟ ما گروه جنّیان دستور نداریم از کسى که پیامبر یا جانشین پیامبر نیست فرمانبردارى کنیم.
رسول خدا(ص) فرمود: اى هام! در کتاب، وصى «آدم» را چه کسى یافتید؟ گفت: «شیث». جانشین «نوح» که بود؟ گفت: «سام». جانشین «هود» که بود؟ گفت: «یوحنا بن حنان» پسر عموى هود. وصىّ و جانشین «ابراهیم» که بود؟ گفت: «اسماعیل و جانشین اسماعیل، اسحاق». جانشین «موسى» که بود؟ گفت: «یوشع بن نون». جانشین «عیسى» که بود؟ گفت: «شمعون بن حمون صفا» پسر عموى مریم. فرمود: از چه رو اینان جانشینان پیامبران هستند.
هام گفت: چون در دنیا زاهدترین مردم بودند و راغبترین آنان به آخرت.
پیامبر(ص) فرمود: در کتاب، جانشین «محمّد» را چه کسى یافتهاید؟ گفت: در تورات، نامش «إلیاست».
آنحضرت فرمود: این «إلیاست» او على جانشین و برادر من است، او زاهدترین مردم نسبت به دنیا و راغبترین نسبت به خداوند در آخرت میباشد.
هام بر على(ع) سلام کرد و گفت: اى رسول خدا! آیا او نام دیگرى هم دارد؟
فرمود: آرى، «حیدر» پس على(ع) سورههایى از قرآن را به او آموخت.
هام گفت: اى على! اى جانشین محمّد! آیا آنچه از قرآن به من آموختى براى نماز من کافى است؟
فرمود: آرى. اندک قرآن، بسیار است.
یک بار دیگر هام آمد و بر رسول خدا(ص) سلام داد و خداحافظى کرد و برگشت. و دیگر پیامبر(ص)را ندید تا اینکه آن حضرت از دنیا رفت.[۵]
و در برخی منابع دیگر در ادامه روایت چنین آمده که؛ هام در لیله الهریر، به نزد حضرت على(ع) آمد.[۶] همچنین در برخی دیگر از منابع آمده است که او در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) کشته شد.[۷]
در سلسله سند این روایت که کاملترین آن در «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم»[۸] وجود دارد، این راویان هستند: «إبراهیم بن هاشم»، «إبراهیم بن إسحاق»، «عبد اللَّه بن حَمّاد» و «عمرو بن یزید بَیّاع السّابری» که همه توثیق شدهاند و حتی برخی از آنها جلیل القدر میباشند. از جهت متن و محتوا هم دارای مشکل اعتقادی نیست و مخالف مبانی و اصول اعتقادی شیعه نیست؛ به علاوه، اجمالاً مىدانیم جنّ، گاهى در زندگى انسان تأثیر گذاشته و برخى از انسانها نیز در زندگى جنّیان مؤثر میباشند. و بر حسب روایات دیگری که نقل شده است؛ آنان با انبیا و ائمه(ع) ارتباط داشتهاند، که این روایت یکی از آنان است. لذا جنّیان میتوانند با برخى از انسانها ارتباط برقرار کنند. همانطور که در این روایت بیان شده است؛ هام بن هیم –که یکی از جنّیان از نسل شیطان بود- به وسیله حضرت نوح(ع) توبه کرد. و به ملاقات پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) رسید و با آنها ارتباط برقرار کرد.[۹]
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس از اهل بهشت است.[۱۰]
[۱]. علامه مجلسى، حیاه القلوب، ج ۳، ص ۶۳۵، انتشارات سرور، قم، چاپ ششم، ۱۳۸۴ش.
[۲]. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، ص ۱۷۵ – ۱۷۶، مکتبه النینوى الحدیثه، تهران، چاپ اول، بیتا؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه، تحقیق: قلعجى، عبد المعطى، ج ۵، ص ۴۱۸ – ۴۲۰، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۵ق؛ عسقلانی، احمد بن على بن حجر، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج ۶، ص ۴۰۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
[۳]. حجر، ۲۷: «و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم»؛ ر.ک: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیب، ج ۱، ص ۳۷۵، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق؛ شریف لاهیجى، محمد بن على، تفسیر شریف لاهیجى، تحقیق: حسینى ارموى(محدث)، میر جلال الدین، ج ۲، ص ۶۶۷ – ۶۶۸، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
[۴]. تهامه؛ سرزمینی است هموار و ساحلی که از سمت شمال از شبه جزیره سینا تا نواحی یمن جنوبی امتداد دارد. شهرهای مکه، نجران، جدّه، صفا در این منطقه واقع است. به مکه معظمه به همین دلیل، تهامه نیز گفته میشود. در این سرزمین قبائلی نیز پیش از اسلام زندگی میکردند. کوهی نیز در این ناحیه وجود دارد که به کوه تهامه معروف است. لغت نامه دهخدا؛ و ر.ک: الحمیرى، محمد بن عبد المنعم، الروض المعطار فى خبر الاقطار، ص ۱۴۱، مکتبه لبنان، بیروت، چاپ دوم، ۱۹۸۴م؛ یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج ۲، ص ۶۳ و ۶۴، دار صادر، بیروت، چاپ دوم، ۱۹۹۵م.
[۵]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، محقق و مصحح: کوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ج ۱، ص ۹۸ – ۹۹، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق؛ راوندى، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۵۶ – ۸۵۸، مؤسسه امام مهدى(عج)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
[۶]. تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۷۶؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۵۸؛ ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، محقق و مصحح: شکرچى، على، ص ۲۲۳، مکتبه الأمین، قم، چاپ اول، ۱۴۲۳ق؛ فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسیر الصافی، محقق و مصحح: اعلمى، حسین، ج ۳، ص ۱۰۷، مکتبه الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ العروسى الحویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج ۳، ص ۸، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
[۷]. الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، ص ۲۲۳٫
[۸]. این کتاب نوشته محمد بن حسن صفار (متوفی ۲۹۰ ق) از علماى شیعه امامیه و صحابى امام حسن عسکرى(ع) است که درباره شناخت ائمه و خصوصیات امام نوشته شده است.
[۹]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: شاه زالدین، اعداد ولى زاربن، الجن فى الکتاب و السنّه، دارالبشائر الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۹۶م؛ على مهنّا، عبدالامیر، الجن فى القرآن و السنّه، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۹۹۲ م؛ الرفاعى، عبدالرحمن محمد، الجن بین الاشارات القرآنیه و علم الفیزیاء، مکتبه مربوسى الصغیر، چاپ اول ۱۹۹۷م؛ رجالى تهرانی، علیرضا، جن و شیطان، نشر نبوغ؛ خداکرمى، ابوعلى، دانستنیهایى درباره جن.
[۱۰]. الجعفریات (الأشعثیات)، ص ۱۷۶؛ الإصابه فى تمییز الصحابه، ج ۶، ص ۴۰۸٫