یک روز آدم با خر تصمیم گرفتند مهمترین داشته و اندوختهی خود را رو کنند تا طرف مقابل بیازماید و ببیند چه کسی داشتهی مهمتر و با ارزشتری دارد
آدم آدمیت را رو کرد خر در لباس آدمیت رفت و آزمود و بیرون آمد و گفت خیلی سخت بود سوختم
نوبت خر شد خریت را رو کرد آدم لباس خریت بر تن کرد و چند جفتک چارتاق و عرعر و خر کیف …خیلی خوشش آمد سرش را بیرون آورد و گفت عاشق ِ خریتتم
آدمیت پیشکش خودت