{حکایت سلمان فارسی در دشت ارژن به روایت شیخ علاالدوله سمنانی }
{ اما سخن امیرالمومنین علی علیه السلام آنست که: روزی مکرر مزاحی می فرمود و او را عادت آن بود که گاه گاه مزاح کردی مگر سلمان فارسی رضی الله عنه حاضر بود، و سخنی گفت بر وجه آنکه یعنی این از جوانی و کودکی است یا لفظی بدین معنی گفت.
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود که: یا سلمان! مگر دشت ارژن را فراموش کردی که این می گویی؟! _گفت: نه، امیرالمومنین علی علیه السلام او را گفت که آن سوار با برقع من بودم. سلمان چون بشنید عذر خواست، و آن چنان بود که سلمان را چهارصد سال عمر بوده است، از زمین فارس بوده، و پیش از ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام به دویست سال مگر از شهر بیرون آمده و به طرفی می رفته به طلب مرشدی که او را به راه خدا ره نماید و به بیابانی رسید که آن را دشت ارزنه می گویند ناگاه شیری با هیبت به او دوچار شد و قصد او کرده، او خود را هیچ ملجائی ندانسته، و سلمان امید دل از جان خود برداشته که ناگاه سواری پیدا شده و نیزه ای در دست و بر شیر حمله برده و شیر را از سلمان دفع کرده و سلمان این حکایت با هیچ کس نگفته بود، و جماعتی این سخن را متمسک خود ساخته اند که امیرالمومنین رضی الله عنه پیش از ولادت به دویست سال چگونه بوده، تا روح او در بدن دیگری نبوده باشد؟! و نمی دانند که حق تعالی که ارواح به چندین هزار سال پیش از اشباح آفریده و به علم قدیم خود دانسته که هر روح به کدام بدن خواهد پیوست و آن کس را چه نام خواهد بود. پس ارواح در عالم ارواح موجود باشد، همچنان _که_ ملائکه موجودند در آسمانها، و ملائکه را می فرمایند که تمثل می کنند بصورت بشر و در آن صورت بر زمین می آیند و از بندگان حق تعالی بلاها دفع می کنند و ارواح بشری را پیش از آنکه به بدن خاصه متعلق شود و آن بدن مستعد قبول فیض روح خود گردد، می فرماید که تمثل می کنند و به صورتها و بندگان حق مدد می کنند، و باز به عالم ارواح می روند، بی آنکه ایشان را بدنی حاصل شود، و بشر گردند چه تمثل دیگر است. بدن بشری دیگر. نمی بینی که جبرئیل علیه السلام به شکل مردی تمثل کرد و به نزدیک مریم در آمد چنانچه نص قرآنست. (فتمثل لها بشرا سویا) و گاه به صورت دحیه کلبی تمثل کردی و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درآمدی. پس از اینجا لازم نیاید که او بشر گردد.
همچنین روح امیراامومنین علی رضی الله عنه در آن وقت که سلمان مضطر شد به فرمان خدای تعالی تمثل کرده باشد به سواری و از آن بلا او را خلاص کرده، چه تفاوت، ما نمی گوئیم که نه، روح را از این نوع بلا بسیار باشد، و بعضی از بندگان حق در سلوک و کشف ارواح معلوم کنند که روح ایشان پیش از تعلق به بدن در چه حال بوده و چه کرده.
امیرالمومنین علی رضی الله عنه را آن حکایت در کشف روح معلوم شده باشد، چه تفاوت کند و این شعور را از روح عجب نباشد، چه مرا در سلوک از قالب خود تا هفت پشت مشاهده افتاد که پدر بر پدر آن نطفه که قالب من خواست بود در هر صلبی چگونه بوده و کی نورانی و کی ظلمانی می شود، و به سبب مقر خود. و ظلمانیت او تا بیست و پنج سالگی است، و نورانیت او به تدریج و توبه و عبادت همه به عینه مشاهده کرده، و درین طریق عجائب و غرایب بسیار است و احوال گونان بیشمار. مربی باید که ثابت قدم باشد به اینها التفات نکند و روی از مطلوب اصل نگرداند، که این همه در راهست نه در پیشگاه. و هر چه بیند به عقل مجرد به آن حکم نکند تا از طریق نیفتد. }(چهل مجلس شیخ علاالدوله سمنانی ص ۱۲۰ الی ۱۲۲)
نکته : این حکایت به صورت کامل تر در کتاب احسن الکبائر قشیری شافعی آمده است. بدلیل عدم دسترسی به متن اصلی کتاب و همچنین توضیحات عارف کامل شیخ علاالدوله سمنانی آن را از کتاب چهل مجلس یا همان رساله اقبالیه نقل نمودم. تا با توضیحات ایشان در مورد چگونگی ظهور مولی علی علیه السلام در دشت ارژن رفع شبهه شود.
اما دلیل نقل کلی این حکایت این بود که به زودی در مطلبی نسبتا طولانی با عنوان شواهدی بر گذشته حکایت مشابهی را نقل خواهم نمود که هر چند در کتب روایی نیامده اما توسط نقالان دوده عجم نقل شده و در نوع خود شنیدنی خواهد بود.