احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و …
ادامه مطلب »عارفی به جهنم رفت(+عالی)
عارفی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود. پس از اندک زمانی داد شیطان در میآید و رو به فرشتگان میکند و میگوید: جاسوس میفرستید به جهنم!؟ از روزی که این آدم به جهنم آمده مداوم در حال گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت میکند و … حال …
ادامه مطلب »مخترع کم توقع !
در افسانه ها آمده است که مخترع شطرنج، بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه ی وی را بسیار پسندید؛ تا آن حد که به او اجازه داد تا هر چه به عنوان پاداش می خواهد، طلب کند. مخترع کم توقع! نیز خطاب به حاکم …
ادامه مطلب »قیچی ذهن؟؟
زنی را می شناسم که در کودکی همیشه تصور می کرد, بیوه است. سراپا سیاه می پوشید و توری بلند و سیاه بر سر می نهاد. اطرافیانش تصور می کردند که بسیار باهوش و با نمک است. تا اینکه کودک بزرگ شد و با مردی ازدواج کرد که از جان …
ادامه مطلب »روزگار سخت…
مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست. استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل …
ادامه مطلب »باغبان فقیر(+عالی)
استادی با شاگردش از باغى میگذشت .. چشمشان به یک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم ..! استاد …
ادامه مطلب »قاضی و رشوه…
مردی پنج سکه به قاضی شهر داد تا در محکمه ی روز بعد به نفع او رأی صادر کند.! ولی در روز مقرر، قاضی خلاف وعده کرد و به نفع دیگری رأی داد.! مرد، برای یادآوری در جلسه دادگاه به قاضی گفت : « مگر من دیروز شما را به …
ادامه مطلب »شاهزاده و عاج(+عالی)
در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه ای عاج گران قیمت چوب غذاخوری بسازد. پادشاه که مردی عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت: «بهتر است این کار را نکنی، چون این چوب های تجملی موجب زیان توست!» شاهزاده جوان دستپاچه شد. نمیدانست حرف پدرش جدی است یا …
ادامه مطلب »آرتور پادشاه…
پادشاه اسپانیا که فوت کرد، پسر بزرگش «آرتور» که ولیعهد بود، به پادشاهی انتخاب شد و چند روز پس از خاکسپاری پادشاه ظالم، مراسم تاجگذاری شاه جدید برگزار گردید. سپس بنابر سنت قدیمی دربار، مراسم تقدیم هدیه به پادشاه شروع شد. مراسمی که طبق سنت دربار اسپانیا، تمام افراد شاغل …
ادامه مطلب »طلبکاری…
روزی طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت: چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را …
ادامه مطلب »