شخصی تعریف میکرد: یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا۱۵روزماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذای بیرون میخورد و نیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد، موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشتم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟ باتعجب گفت: کدوم وضع! گفتم …

یکی از استادان دانشگاهی در آفریقای جنوبی برای دانشجویان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد مطلبی بر سر در ورودی دانشکده نصب کرده بود با این عنوان : برای نابودی یک ملت نیازی به بمب هسته ای یا موشکهای دور برد نیست. فقط کافیست سطح و کیفیت آموزش را پایین آورد …

هلاکو سردار مغول بر سر خلیفه عباسی فریاد زد: در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیده‌اند. مگر تو چند زن می‌توانی اختیار کنی؟ در مطبخت چند خوالیگر، طعام می‌پزند؟ از این سقف‌های بلند و دیوارهای محکم و سراپرده‌های مخملین چه حاصل؟ من، هلاکو، سردار مغول از …

روزی پسر جوان و خوشتیپی در بازار به قدم زدن مشغول بود . او خوشتیپ ترین پسر آن دیار بود و یک جوان با ایمانی قوی. در بازار همچنان قدم میزد . که زن جوانی را دید که از او طلب کمک کرد . و جوان محض رضای خدا بار …

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند. پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد. وزیر هم عازم سفر …

شیخی:بود که  به شاگردانش :عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. روزی یکی از شاگردانش طوطیای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد …

درویشی سوال کرد: یا شیخ بندگی چیست ؟ گفت :خدایت آزاد آفرید ! آزاد باش گفت :سوال در بندگی است . پاسخ داد :ندانی تا آزاد نگردی از دو جهان بنده نشوی ؟

از سلطان ظالمی پرسیدند: چه می خوری؟ گفت:گوشت ملت. گفتند چه مینوشی؟ گفت:خون ملت. گفتند چه میپوشی؟ گفت:پوست ملت. گفتند اینها را از کجا می اوری؟ گفت:از جهل ملت. گفتند چگونه این جهل را نگاهداری می کنی؟ گفت:در جعبه ای طلایی به نام “مقدسات” گفتند از این جعبه چگونه محافظت …

نقل قولی از یکی از اساتید دانشگاه:”چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید …

واعظی پرسید ز فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت هم کلید زندگیست گفت؛زین معیار اندر شهر ما یک مسلمان هست آن هم ارمنیست پروین اعتصامی