پسر بچه به نزد خانواده اش رفته از آنها خواست که یک معلم برای او حاضرکنند تا به ۳سوالی که داشت جواب بدهد.بالاخره یک معلم برای ایشان پیدا کردند و بین پسربچه و معلم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛ پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ …
ادامه مطلب »این داستان زندگی ما آدمهاست
روزی روزگاری دو برادر در کنار هم زندگی می کردند. خانه آن ها در طبقه هشتادم یک برج مسکونی قرار داشت. روزی وقتی به خانه برمی گشتند در کمال ناامیدی متوجه شدند که آسانسورهای برج محل زندگیشان از کار افتاده اند و ناچارند از پله ها بالا بروند تا به …
ادامه مطلب »ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮد ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را …
ادامه مطلب »اعتماد به نفس؟
:gem:ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺘﯽ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺷﺮﮐﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ . ﺑﺪﻫﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﻫﺎ ﺩﺍﺋﻤﺎً …
ادامه مطلب »دست آوردن پول چقدر از شخصیتم را زیرپایم گذاشتم؟
در روزگاران قدیم تاجری در هنگام سفر گرفتار راه زنان شد و تمام داراییاش را یک شبه از دست داد. او که مرد سرشناس و بزرگی بود، بیپولی و تهیدستی خیلی آزارش میداد، ولی آنقدر آبرومند بود که نمیتوانست دست نیاز در برابر کسی دراز کند. به همین دلیل مدتی …
ادامه مطلب »معنی زن چیست؟
از حکیمی پرسیدند: معنی زن چیست؟ با تبّسم گفت: لوحی از شیشه است که شفّاف بوده و باطنش را می توانی ببینی. اگر با مدارا او را لمس کنی درخشش افزون می شود و صورت خود را در آن مى بینی اما اگر روزی آن را شکستی جمع کردن شکسته …
ادامه مطلب »بدترین دردها چیست؟
از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست؟ گفت :درد دندان و داشتن همسر بد. پیری این مطلب را شنید و گفت: دندان را میتوان کشید و همسر را میتوان طلاق داد. بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است! نه چشم را میتوان جدا کرد و نه نسبت فرزند را …
ادامه مطلب »چرا ما وقتى عصبانى هستیم فریاد میزنیم؟
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم فریاد میزنیم؟ یکی از شاگردان گفت: چون ، آرامش خود را از دست میدهیم. استاد پرسید: درست است امّا چرا با وجودى که طرف کنارمان هست باز داد میزنیم ؟ هیچکس جواب درستی نداد , سرانجام استاد گفت : هنگامى که …
ادامه مطلب »لقمان برده خواجه توانگری بود
لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد …
ادامه مطلب »ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟
رﻭﺯﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ(ﻉ) ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻫﺶ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ: ﺑﺎﺭ ﺍﻟﻬﺎ؛ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ. ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ: ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭ. ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺍﻭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ! ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ …
ادامه مطلب »