بایگانی برچسب : داستان باغبان فقیر و کفش کهنه

باغبان فقیر(+عالی)

استادی با شاگردش از باغى میگذشت .. چشمشان به یک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم ..! استاد …

ادامه مطلب »