بایگانی برچسب : حکایت پیرمرد و جوان

به خودم کمک می کنم

پدر پیر مرد جوانی در حال مسافرت مریض شد وقتی وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت،پسر او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید.رهگذران از ترس واگیر داشتن بیماری و …

ادامه مطلب »