چرک مرده جولای 12, 2017 داستان کوتاه ۰ یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت … گِلی شد. من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود. ولی نشد … بعدها هر چه شستمش پاک نشد. حتی یکبار به خشکشویی … ادامه مطلب »