باز سپید ۱
{باز سپید پرنده ای است اهورایی که مار پردار را کُشد. اورمزد، باز سپید را برای از بین بردن آن مار آفریده است که چون آن مار پردار شود و به زیر پرتو خورشید رود تا سایه بر مردم جاندار افتد، تا میرند، باز سپید به کارزار آن مار رود و بدو آن مار کشته شود. اگر پیروزی باز را باشد، مار کشته شود؛ اگر مار چیره شود، باز را کشد. اگر هر دو همزور شوند، هر دو به یکدیگر پیچیده شوند، مرده بر زمین افتند. در قصه های عامیانه و 👈درویشی 《باز سپید》نقشمند است: باز سپید بر قبه بارگاه نشسته است و کلیدی بر گردن دارد. کسی که فتح طلسم قلعه به نام اوست، باید تیری بر خال رنگین سینه پیکر مرغ بزند و دسته کلید را به دست آورد تا بتواند در را بگشاید. در ادبیات عرفانی ایرانی باز سپید نماد 👈 مرشد کامل و پیر طریقت و مراد است. این داستان ها به هر حال رنگی عرفانی/ درویشی در آمیخته با اساطیر زردشتی دارند. منابع: بندهش ۹۸، ۹۹، ۱۰۳؛ دستنویس م او ۳۲۳ }(کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی دکتر خسرو قلیزاده)
پ ن : دکتر خسرو قلیزاده خلاصه ای از آنچه در نسک بندهش درباره باز سپید آمده بود را آوردند و بدین خاطر فقیر از آوردن نوشتار نسک بندهش خودداری می نمایم.
🔶همانگونه که در متن بالا ملاحظه نمودید از باز سپید در ادبیات عرفانی و درویشی و داستان های عامیانه ایرانی که رنگ و بوی درویشی و فتوت دارد یاد شده است. بیشتر این داستان های درویشی توسط دوده عجم که یکی از چهار شاخه کهن طریقه خاکساران جلالی بوده وارد داستان های عامیانه شده است.
یک ضرب المثلی از رازورزان غربی وجود دارد و آن این است که چون رازآگاه فردی شایسته را پیدا ننماید تا راز را بدستش بسپارد. راز را وارد داستان های عامیانه می نماید تا آن را حفظ نماید و اینگونه فردی مستعد و شایسته می تواند پس از گذشت قرون و اعصار متمادی به راز نهفته در داستان پی ببرد. متاسفانه اکثر درویشان طریقه های مغانه که پیشینیانشان رازورزانی توانمند بودند از هر نوع فهم و درک و نگاه رازورزانه خالی و تهی هستند و نوعا منکر این راز و رازورزی در طریقه خویش نیز می باشند. عموم جامعه نیز به این داستان های عامیانه بدیده افسانه های عامیانه که برای سرگرمی نوشته شده نگاه می نمایند. اما برخلاف وضع اسف بار جامعه ما، در آن طرف ماجرا یعنی در غرب اگر دانشگاه ها و دانشگاهیان بر روی تاریخ و منشا این داستان ها تحقیقات آکادمیک می نمایند. رازورزان غربی در مجامع مخفی از دستاورد دانشگاهیان خویش استفاده می نمایند و آنگاه سعی در پی بردن به رموزش می نمایند و سعی می کنند که این داستان های عامیانه را مورد تحقیق و تدقیق باطنی قرار دهند و با کمک فن احضارات و سایر روش ها از چند و چونش مطلع شوند و بدنبال بعضی اشیا و عوالم و اسرار این داستان ها می باشند. در واقعا دانشگاهیان برای مجامع مخفی به مثابه 👈کارگرانی هستند تا عصاره دستاوردهای آکادمیکشان به کمک تحقیقات باطنی رازورزان غربی بیاید.
🔷 تا آنجا که بنده تحقیق نموده ام. باز سپید در معنی اسراری اش _نه استعاری اش_ بیشتر در طریقت هایی رواج دارد که در عین شیعی و علوی بودن یک ریشه مغانی ایرانی قوی نیز دارند. اما در جریان اصلی تصوف اسلامی که در بستر جامعه اهل سنت رشد و نمو کرده است بیشتر معنی استعاری و تمثیلی دارد.
🔵 در کتبی نظیر شاهنامه حقیقت نعمت الله جیحون آبادی که از کتب متاخر و بقول بعضی ها چکیده ای از کلام های کهن یارسان است و کتاب تذکره اعلی که در مجموعه رسائل اهل حق تصحیح ولادیمیر ایوانف، در مورد تولد سلطان اسحاق بنیانگذار مسلک یارسان اینگنونه آمده که سه درویش که یکی مظهر پیر موسی و دیگری مظهر دلیل و رهبر یارسان داود کوسوار و دیگری مظهر بابایادگار بود با مظهر پیربنیامین در قله شاهو دیدار می نمایند و به نزد شیخ عیسی پدر سلطان می آیند و با اصرار خاتون دایراک را برای وی خواستگاری می نمایند و مهریه سنگین وی را نیز پرداخت می نمایند و آنگاه منتظر شهبازی سپید می مانند تا به خانه شیخ عیسی بیاید که در واقع این شهباز سپید خود سلطان اسحاق و یا به عبارتی صحیح تر از نظر ما خورنَه (خُرّه) شاهی است و پس از آمدن شهباز سپید در دامان خاتون دایراک، سلطان اسحاق تولد می یابد.
که آن دُخت باید بود بکر پاک
بدامنش بنشیند آن ذات تاک
بشکل یکی باز اسپید رو
بیاید نشیند بدامان او
چو دامان بهم برنهد دایراک
شود باز بر شکل یک طفل پاک
بدلیل جلوگیری از تطویل کلام از نقل عین متن خودداری می نمایم. اما خوانندگان گرامی می توانند به کتاب حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت چاپ طهوری صفحات ۳۱۸ الی ۳۲۹ و کتاب اهل حق کردستان تصحیح ایوانف برگردان فارسی کسری حیدری صفحات ۳۲۴ الی ۳۳۴ مراجعه نمایند.