کلیپ ائتلاف ضد سانسور بخش هجدهم
{او به من گفت نمی توانم به تو بگویم زیرا قرار است هدیه کریسمس برای تو باشد. سپس برای او آنچه را که دیده بودم توضیح دادم که مادرم لباس سبز بلندی با گل می دوخت بنابراین هر چیزی را که دیده بودم می توانستم ثابت کنم. وقتی همه اینها را برایش توضیح دادم پدرم به من گفت لطفاً به کسی چیزی در این رابطه نگو. آنها فکر می کنند تو دیوانه هستی و من هنوز می خواهم به مطبوعات فنلاندی بروم.
بعد از آن به خواهرم زنگ زدم و گفتم. دیشب چه کار میکردی؟ او گفت که من به یاد نمی آورم. پرسیدم که شوهرت کجا بود؟ پاسخ داد در فنلاند مرکزی به یک سفر کاری رفته. بنابراین گفتم شما در مهمانی کوکتل با آقای فلانی بودید. او گفت در امور من دخالت نکنید. اثبات قانونی برای گفته هایم نیست، اما برای من کافی است. این نشان می دهد که انسان یک آگاهی است نه فقط یک بدن. مانند یک ماشین و یک راننده که ما همیشه روی ماشین یا همان بدن تمرکز می کنیم. وقتی ماشین تصادف می کند راننده پیاده می شود و شاید بعداً سوار ماشین جدید با رنگ و مدل جدیدتر شود. }
منبع: eitaa.com/soltannasir