ذوالقرنین قرآن کیست ?۶۱ 

ذوالقرنین قرآن کیست ?۶۱

{نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب ۲۲}

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی ۱۶}

 

{ و مادر ابراهیم با این ترتیب، ابراهیم را از کشته شدن نجات داد و ابراهیم (به سرعت) در غار به سرعت رشد می کرد، به طوری که رشد روزانه او به قدر رشد ماهانهٔ کودکان دیگر بود، او تا ۱۳ سالگی در غار زندگی کرد و مادرش (گاهی به دیدار او می آمد)، روزی از روزها که مادرش به ملاقات او آمده بود، ابراهیم به دامان او چنگ زد و از او خواست که وی را از غار بیرون ببرد، مادر ابراهیم به او گفت: ای فرزندم! اگر پادشاه بداند که تو این زمان به دنیا آمده ای، تو را به قتل می رساند.
پس موقعی که همراه مادرش از غار خارج شد، خورشید غروب کرده بود و ناگهان چشم به ابراهیم به 👈ستارهٔ زهره افتاد و گفت: این پروردگار من است، ولی وقتی زهره غروب کرد، ابراهیم گفت: اگر این ستاره پروردگار من بود، غروب نمی کرد و ناپدید نمی شد، من غروب کنندگان را دوست ندارم، آن گاه به مشرق نظر کرد و دید که ماه طلوع کرده، با خود گفت: این پروردگار من است، چون بزرگ تر و نورانی تر است، امّا وقتی ماه حرکت کرد و غروب نمود، ابراهیم گفت: «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ»_اگر پروردگارم مرا هدایت نکند هر آینه از گمراهان خواهم بود_ و هنگامی که صبح دمید و خورشید طلوع کرد و ابراهیم نور آن را مشاهده کرد، گفت: این پروردگار من است، این بزرگ تر و بهتر است، ولی چون خورشید حرکت کرد و سپس غایب و ناپدید شد، ابراهیم متوجّه پروردگار حقیقی گشت و خداوند پرده های غفلت را از او برگرفت و 👈حجاب ها را کنار زد، تا ابراهیم عرش و ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده کند.
آن وقت به قوم خود گفت: «قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ* وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَهً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ * إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»_ من از آن چه شما شرک می ورزید بیزارم* من روی خود را متوجّه آفرینندهٔ آسمان ها و زمین کرده ام و بر دین حنیف اسلام هستم و از مشرکین نمی باشم_ آن وقت به خانهٔ مادرش وارد شد و داخل فرزندان دیگر گردید.
از امام صادق علیه السلام دربارهٔ سخن ابراهیم علیه السلام : «هذا ربی»، سؤال شد که آیا در گفتار خود مشرک نبود?
فرمود: نه، ولی اگر شخصی امروزه آن را بگوید، مشرک خواهد بود و در سخن حضرت ابراهیم علیه السلام شرکی وجود نداشت، بلکه او در جستجوی پروردگارش بود، ولی این سخن از غیر او شرک می باشد.
وقتی مادر ابراهیم به همراه او وارد خانه شد و آزر او را دید، از مادرش پرسید : این پسر مال کیست که در این سن زنده مانده، با این که پادشاه همه پسران را می کشته است ?
مادرش گفت این پسر تو است، من او را در این مدّتی که از تو دوری گزیده بودم، به دنیا آوردم. آزر گفت: وای بر تو ! اگر پادشاه متوجه این مطلب شود، منزلت ما، در نزد او کاهش می یابد_ چون آزر صاحب امور نمرود و وزیر او بود و نیز برای او و مردم، بت می تراشید و بت ها را به فرزندانش می داد تا بفروشند، او همچنین در بُت کده بود_ مادر ابراهیم گفت: پس بهتر است پادشاه از وجود او مطّلع نشود و او به عنوان فرزند، نزد ما بماند و اگر هم متوجّه وجود او شد، من خودم او را با استدلال قانع می کنم (تا مطمئن شود که این پسر، آن مولودی که پیش بینی شده، تاج و تختش را سرنگون می کند، نیست).
و آزر هر چه به ابراهیم علیه السلام می نگریست، محبّتش نسبت به او بیشتر می شد، بت ها را (که ساخته بود) به ابراهیم می داد تا او هم مثل دیگر فرزندانش، بت ها را برای او بفروشد، ابراهیم ریسمان به گردن بت ها می انداخت و آن ها را روی زمین می کشید و (با صدای بلند) می گفت: چه کسی (از شما) چیزی را که نه نفعی برایش دارد و نه ضرری، خریداری می کند?! سپس آن بت ها را در آب فرو می برد و می گفت: بخور، بنوش، اگر می توانی با من سخن بگو!
برادرانش این جریان را برای پدرشان نقل کردند و او ابراهیم را از این برخورد، نهی کرد، اما ابراهیم دست از این کارها برنداشت، پس پدرش او را در منزل زندانی کرد و به او اجازهٔ خروج نداد. }

این مطلب را نیز بخوانید

گور پدر همه چیز

نظر دکتر سید احمدرضا قائم مقامی استاد فرهنگ و زبان های باستانی دانشگاه تهران در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *