گرههای زندگی
🔹زندگى مثل یک کامواست؛
🔸از دستت که در برود، مىشود کلاف سردرگم، گره مىخورد، میپیچد بههم، گره گره مىشود،
بعد باید صبورى کنى و گره را به وقتش با حوصله باز کنى.
🔹اگر زیاد کلنجار بروى، گره بزرگتر مىشود و کورتر.
🔸یک جایى دیگر کارى نمىشود کرد، باید سر و ته کلاف را بُرید و یک گره ظریف و کوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى پنهان و محو کرد، جورى که معلوم نشود.
🔰 یادمان باشد؛
گرههاى توى کلاف، همان دلخورىهاى کوچک و بزرگند، همان کینههاى چند ساله، باید یک جایى تمامش کرد و سر و تهش را برید.
🔻زندگى به بندى بند است به نام “حرمت” که اگر پاره شود، تمام است.
منبع: t.me/masaf و blog114.kowsarblog.ir