علی

‍ پیرمردی صاحبِ?

‍ دانلود ویدیو پیرمردی صاحبِ مال و منال می‌گذشت از عمر او هشتاد سال با خودش گفتا که پیر و خسته‌ام شادم از عهدی که با خود بسته‌ام تا نمُردم هر چه دارم وانهم سهم فرزندان همین حالا دهم بچه‌ها را مطلع زین کار کرد پافشاری کرده و اصرار کرد …

ادامه مطلب »

در انتهای کوچه …

در انتهای کوچه بن بست محله، اتومبیل قدیمی زشتی هست که سالهاست دور انداخته شده. یک هیلمن سبز فرسوده، که حالا بدل شده به یک زباله دان بدبو. زیر چرخ پنچر و پوسیده عقبی، یک بچه گربه فلج پناه گرفته. از حدود دوماه پیش. گاهی برایش شیر یا غذا می …

ادامه مطلب »

خیلی دلم سوخت(+عالی)!

لباس مشکی تنم کردم و رفتم سمت مسجد برای مراسم احیا… نیم ساعتی بود از مراسم گذشته بود…. انقدر شلوغ بود که حتی تو حیاط مسجدم نشسته بودن… صدای الهی العفو،الهی العفو مردم،صدای خلصنا من النارشون تو کل محل پیچیده بود… اومدم برم تو مسجد دیدم یه دختر بچه جلوی …

ادامه مطلب »

نیکی با منت؟

اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از …

ادامه مطلب »

من عاشقت هستم؟؟

دختری به کوروش گفت:من عاشقت هستم.. کوروش گفت: لیاقت شمابرادرم است،که ازمن زیباتر است و پشت سره شما ایستاده؛ دخترک برگشت ودیدکسی نیست.کوروش گفت:اگرعاشقم بودی پشت سرت رانگاه نمیکردی و اگر ما عاشق خدا باشیم به غیر خدا و نفس خود نگاه نمیکنیم.

ادامه مطلب »

بخیل ترین؟؟

گویند سه نفر بخیل در بیابانی چیزی یافتند و در تقسیم آن کارشان به منازعه کشید. در این اثنا ء ملکزاده ای با خدم و حشم برآنها بگذشت وعلت بحث را بپرسید. گفتند : به واسطه ی بخل فطریی که داریم ،هیچ کدام راضی نمی شویم دیگری از این مال …

ادامه مطلب »